-
-
یکی خوب کردار خوش خوی بود
که بد سیرتان را نکو گوی بود
-
یک نفر بود که هم خوش رفتار و هم خوش اخلاق بود و با بد کرداران به خوبی سخن میگفت.
-
-
-
به خوابش کسی دید چون در گذشت
که باری حکایت کن از سرگذشت
-
هنگامی که آن شخص مرد، کسی او را در خواب دید و به او گفت: «خلاصه! تعریف کن بگو که سرگذشت تو چه شد؟»
-
-
-
دهانی به خنده چو گل باز کرد
چو بلبل به صوتی خوش آغاز کرد
-
آن مرد خوش قلب، دهانش را همچون گل به خنده باز کرد و با صدایی خوش همچون بلبل گفت:
-
-
-
که بر من نکردند سختی بسی
که من سخت نگرفتمی با کسی
-
«زیاد به من سخت نگرفتند چرا که من هم به کسی سخت نگرفته بودم»
-
باب چهارم در تواضع حکایت بیست و هفتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/باب-چهارم-در-تواضع-حکایت-بیست-و-هفتم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2000 تومان)
بد سیرتان
- بدسیرت
- بدرفتار، بدطینت
گل
- گل
-
- هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
-
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد