-
-
بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
دریای آتشینم در دیده موج خون زد
-
(از کنارم) عبور کرد و یک بار دیگر، خرمن سکوتم را به آتش کشید (مرا به فریاد آورد). از آتش عظیم درونم، در چشمانم خون فوران کرد.
-
-
-
خود کرده بود غارت عشقش حوالی دل
بازم به یک شبیخون بر ملک اندرون زد
-
پیش از این، عشق او دور و بر دل را غارت کرده بود. یک بار دیگر، به سرزمین باطنم شبیخون زد.
-
-
-
دیدار دلفروزش در پایم ارغوان ریخت
گفتار جان فزایش در گوشم ارغنون زد
-
با دیدار او آنچنان دلشاد شدم که گویی شراب ارغوانی نوشیدهام. سخنان جانبخش او در گوش من همانند نوای ارغنون بود.
-
-
-
دیوانگان خود را می بست در سلاسل
هر جا که عاقلی بود این جا دم از جنون زد
-
دیوانگان خود را به زنجیر میبست. هر کسی که عقل داشت، اینجا ادعای دیوانگی میکرد (تا به زنجیر او کشیده شود)
-
-
-
یا رب دلی که در وی پروای خود نگنجد
دست محبت آن جا خرگاه عشق چون زد
-
خدایا! چگونه دست محبت میتواند در دلی که به خودش توجهی ندارد، خیمه عشق را برافرازد؟
-
-
-
غلغل فکند روحم در گلشن ملایک
هر گه که سنگ آهی بر طاق آبگون زد
-
هرزمان که آه همانند یک سنگ به سقف آسمان برخورد کرد، در گلزار فرشتگان، روحم شروع کرد به آواز خواندن.
-
-
-
سعدی ز خود برون شو گر مرد راه عشقی
کان کس رسید در وی کز خود قدم برون زد
-
ای سعدی! اگر مرد راه عشق هستی، از (اندیشه) خودت بیرون بیا! چرا که تنها کسی میتواند به محبوب برسد که پایش را از وجود خودش بیرون گذاشته باشد
-
بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/بگذشت-و-باز-آتش-در-خرمن-سکون-زد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
ارغنون
- ارغنون
- مزامیر
- ارگ
- نوعی ساز موسیقی ساخته شده توسط افلاطون که از تعداد زیادی لوله تشکیل شده است. تعداد لولهها در ابتدا هفت عدد بوده و در ایران به دوازده و بیشتر رسیده است. بتدریج كه بر تعداد لوله ها افزوده شد، برای دمیدن در آنها، ازانبان استفاده کردند.
ارغوان
- ارغوان
- درختی است با گلهای سرخ رنگ
سلاسل
- سلسله
- زنجیر
پروای
- پروا
- ترس
- تاب توان
- عزم میل رغبت
- توجه التفات
خرگاه
- خرگاه
- خرگه
- خیمة بزرگ ، سراپرده
- جا و محل وسیع
- جای خوشی
غلغل
- غلغل
- همهمه و فریاد
- آواز تعداد زیادی بلبل و یا پرندگان دیگر
آبگون
- آبگون
- آبی رنگ
- آبدار، درخشان
- نیلوفر