تن آدمی شریفست به جان آدمیت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/تن-آدمی-شریفست-به-جان-آدمیت

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)

  1. تن آدمی شریفست به جان آدمیت

    نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

    بدن آدمی از این رو شریف است که جان آدمی در آن خانه دارد. نشانه انسانیت چیزی جز این لباس زیبا است

  2. اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی

    چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

    آگر آدم بودن به داشتن چشم و دهان و گوش و بینی باشد، پس چه فرقی است میان نقاشی‌ای که بر دیوار کشیده‌اند و خود آدمی؟

  3. خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت

    حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

    خوردن و خوابیدن و خشم ورزیدن و شهوت داشتن، مایه فتنه و فساد و نادانی و تاریکی است. حیوان از دنیای آدمی آگاهی ندارد.

  4. به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد

    که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

    به راستی انسان باش وگرنه همانند پرنده‌ای هستی که همین سخنان تو را با زبان انسانها تقلید می‌کند.

  5. مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

    که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

    مگر انسان نبودی که اسیر دیو شدی؟ چرا که حتی فرشته هم به جایگاه انسانیت راه ندارد.

  6. اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد

    همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

    اگر این وحشی‌گری و حیوان صفتی از ذات تو بیرون برود، تا پایان عمر با روان آدمیت زندگی خواهی کرد.

  7. رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند

    بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت

    انسان به مرتبه‌ای می‌رسد که چیزی بجز خدا را نمی‌بیند. نگاه کن که جایگاه آدمی تا چه حد رفیع است!

  8. طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت

    به در آی تا ببینی طیران آدمیت

    دیدی که پرنده پرگرفت! تو هم خودت را از بند شهوات رها کن تا شاهد اوج گرفتن انسانیت (در وجود خود) باشی

  9. نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

    هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

    قصدم از اینکه پند و اندرز دادم، این نبود که شرح فضایل و کرامات خود را بگویم. شرح و ویژگی‌های انسانیت را از زبان یک انسان شنیدیم.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4500 تومان)
تن آدمی شریفست به جان آدمیت

دانلود متن شعر زیبای سعدی

از میان تصاویر زیر، عکس نوشته‌ی این شعر را انتخاب نمایید:

  • پس زمینه کاهی متن نوشته:  نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طب
  • پس زمینه قرمز متن نوشته:  نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طب
  • پس زمینه شب متن نوشته:  نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طبیع
  • پس زمینه سفید متن نوشته:  نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت
بنگر که تا چه حدست مکان آدمیت
به در آی تا ببینی طیران آدمیت
هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طب
  • پس زمینه غروب خورشید متن نوشته:  تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
هم
  • پس زمینه بنفش متن نوشته:  تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
همه عمر ز
  • پس زمینه سیاه متن نوشته:  تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
همه عمر ز
  • پس زمینه طبیعت متن نوشته:  تن آدمی شریفست به جان آدمیت
اگر آدمی به چشمست و دهان و گوش و بینی
خور و خواب و خشم و شهوت شغبست و جهل و ظلمت
به حقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد
مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی
اگر این درنده خویی ز طبیعتت بمیرد
رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت
نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم نه همین لباس زیباست نشان آدمیت
چه میان نقش دیوار و میان آدمیت
حیوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
که همین سخن بگوید به زبان آدمیت
که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
همه عمر

    • سخن

      سُخُن
      سَخُن
      سُخَن
      سَخَن
      گفتار
    • دیو

      دیو
      موجودی خیالی شبیه به انسان ، اما بسیار تنومند و زشت دارای شاخ و دُم
      شیطان، ابلیس