-
-
چنین یاد دارم که سقای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل
-
به خاطر میآورم که یک سال، خداوند برای مصر آبی فرو نفرستاد
-
-
-
گروهی سوی کوهساران شدند
به فریاد خواهان باران شدند
-
گروهی از مردم به سوی کوهستان رفتند تا با ناله و زاری درخواست کنند باران ببارد
-
-
-
گرستند و از گریه جویی روان
بیاید مگر گریه آسمان
-
گریه کردند از اشکهای آنان جوی آبی روان شد تا شاید آسمان دلش به حالشان بسوزد و برایشان گریه کند.
-
-
-
به ذوالنون خبر برد از ایشان کسی
که بر خلق رنج است و زحمت بسی
-
یکی از آنان به ذوالنون مصری خبر داد که مردم رنج و زحمت بسیار دارند
-
-
-
فرو ماندگان را دعائی بکن
که مقبول را رد نباشد سخن
-
بیا و در حق درماندگان دعایی کن چرا که سخن کسی که در نزد خداوند مقبول است، رد نمیشود
-
-
-
شنیدم که ذوالنون به مدین گریخت
بسی برنیامد که باران بریخت
-
شنیدم که ذوالنون به وادی مدین فرار کرد. پس از گریختن او، زمان زیادی طول نکشید که باران بارید.
-
-
-
خبر شد به مدین پس از روز بیست
که ابر سیه دل برایشان گریست
-
پس از بیست روز، به مدین خبر رسید که ابر سیاهدل بر مردم مصر گریه کرده است.
-
-
-
سبک عزم باز آمدن کرد پیر
که پر شد به سیل بهاران غدیر
-
با سیل بهاری، آبگیر پر شد و بنابراین، پیر طریقت (ذوالنون) به سرعت قصد کرد به مصر بازگردد.
-
-
-
بپرسید از او عارفی در نهفت
چه حکمت در این رفتنت بود گفت
-
عارفی پنهانی از ذوالنون پرسید که چه حکمتی در این رفتن تو از مصر وجود داشت؟ ذوالنون پاسخ داد:
-
-
-
شنیدم که بر مرغ و مور و ددان
شود تنگ روزی ز فعل بدان
-
شیندهام که به دلیل اعمال ناپسند بدکاران، رزق و روزی پرندگان و حشرات و حیوانات وحشی کم میشود.
-
-
-
در این کشور اندیشه کردم بسی
پریشان تر از خود ندیدم کسی
-
مدت زمان زیادی به احوالات مردم این کشور فکر کردم و هیچ کسی را سرگشتهتر از خودم پیدا نکردم (هیچ کسی را بدتر از خودم پیدا نکردم)
-
-
-
برفتم مبادا که از شر من
ببندد در خیر بر انجمن
-
از ترس اینکه مبادا به دلیل شری که در وجود من هست، در خیر و برکت را بر جمع مردم بسته باشد، از این دیار رفتم
-
-
-
بهی بایدت لطف کن کان بهان
ندیدندی از خود بتر در جهان
-
اگر خواهان نیکی هستی، لطف داشته باش چرا که خوبان، کسی را بدتر از خودشان در دنیا ندیدند.
-
-
-
تو آنگه شوی پیش مردم عزیز
که مر خویشتن را نگیری به چیز
-
تو زمانی نزد مردم عزیز میشوی که خودت را چیزی حساب نکنی
-
-
-
بزرگی که خود را نه مردم شمرد
به دنیا و عقبی بزرگی ببرد
-
انسان بزرگ منشی که خودش را آدم حساب نکند، در دنیا و آخرت به بزرگی رسید.
-
-
-
از این خاکدان بنده ای پاک شد
که در پای کمتر کسی خاک شد
-
کسی در این دنیای خاکی پاکیزه شد که در مقابل حقیرترین انسانها هم اظهار فرومایگی کرد.
-
-
-
الا ای که بر خاک ما بگذری
به جان عزیزان که یادآوری
-
آهای کسی که از بالای سر مزار ما عبور میکنی! تو را به جان عزیزانت قسم میدهم که از من یاد کنی
-
-
-
که گر خاک شد سعدی او را چه غم
که در زندگی خاک بوده ست هم
-
اگر سعدی به خاک بدل شد (مرد و با خاک یکی شد) غم و غصه ندارم چرا که در زمانی هم که زنده بود، خاکی بود
-
-
-
به بیچارگی تن فرا خاک داد
وگر گرد عالم برآمد چو باد
-
حتی زمانی هم که همچون باد سرتاسر گیتی را گشت، با فروتنی تن به خاک میسپرد
-
-
-
بسی برنیاید که خاکش خورد
دگر باره بادش به عالم برد
-
از زمانی که خاک او را بخورد تا زمانی که بار دیگر باد او را به سرتاسر گیتی ببرد، مدت زیادی طول نمیکشد.
-
-
-
مگر تا گلستان معنی شکفت
بر او هیچ بلبل چنین خوش نگفت
-
از زمانی که گلهای گلستان معنی باز شدهاند، بلبلی اینچنین زیبا برایش نخوانده است.
-
-
-
عجب گر بمیرد چنین بلبلی
که بر استخوانش نروید گلی
-
عجیب است اگر چنین بلبلی بمیرد و از استخوان او گلی نروید
-
حکایت ذوالنون مصری
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-ذوالنون-مصری
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(11000 تومان)
نیل
- نیل
-
- رود نیل طولانیترین رودخانه جهان است که از رشته کوههایی در مرکز آفریقا سرچشمه گرفته و پس از جاری شدن به سمت شمال و گذشتن از کشورهای اوگاندا و سودان و مصر به دریای مدیترانه میریزد
- گیاهی است که در رنگرزی استفاده میشود.
- رنگ آبی
- کنایه از آب
- کنایه از متاع و کالا
سبیل
- سبیل کردن
- برایگان دراختیار همه گذاشتن، وقف کردن
دوالنون
- ذوالنون
-
- ذوالنون مصری (۱۸۰-۲۴۶ قمری) از بزرگان صوفیه مصر بود. او پیرو طریقه ملامت بود و در توکل بینظیر. بیشتر اهل مصر اورا کافر و زندیق میدانستند و تا زنده بود منکر او بودند وی کسی بود که اصطلاحات عشق بازی را وارد تصوف کرد و معانی رمزی برای آنها قایل گردید.
مدین
- مدین
- مَدیَن شهری است بر کنار دریای مغرب (دریای سرخ، غرب عربستان و شرق مصر). شهر قوم شعیب است. در آن چاهی بود که گویند موسی از آن برای گوسفندان شعیب آب برکشید.
سبک
- سبک
- کم وزن
- چست . شتابان . جَلد. فرز.
غدیر
- غدیر
- آبگیر، تالاب
ددان
- دد
- حیوان وحشی
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
-
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
گلی
- گل
-
- هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.