-
-
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سروران بر در سودای تو خاک قدمند
-
ای دلبر! در جایی که تو وجود داری، همه خوبان نیست میشوند. بزرگان در دروازه عشق تو، خاک راه هستند.
-
-
-
شهری اندر هوست سوخته در آتش عشق
خلقی اندر طلبت غرقه دریای غمند
-
مردم شهری در هوای تو، در آتش عشق سوختهاند. ملتی در راه رسیدن به تو، در دریای غم غرق شدهاند.
-
-
-
خون صاحب نظران ریختی ای کعبه حسن
قتل اینان که روا داشت که صید حرمند
-
ای قبلهگاه زیبایی! خون صاحبنظران را ریختی! چه کسی قتل این افراد را که صید حرم هستند (و شکار کردن آنها حرام است)، مجاز دانست؟ (صاحب نظران، همچون حیوانات ساکن در اطراف تو (کعبه حسن) هستند. و همانگونه که شکار در اطراف کعبه مجاز نیست، ریختن خون این صاح
-
-
-
صنم اندر بلد کفر پرستند و صلیب
زلف و روی تو در اسلام صلیب و صنمند
-
در سرزمین کافران، بت و صلیب را میپرستند. در سرزمین اسلام، زلف و روی تو همچون بت و صلیب است (که مسلمانان میپرستند)
-
-
-
گاه گاهی بگذر در صف دلسوختگان
تا ثناییت بگویند و دعایی بدمند
-
هر از چند گاهی از کنار صف دلسوختگانت گذر کن تا تو را ستایش کنند و دعایی به جانت بفرستند.
-
-
-
هر خم از جعد پریشان تو زندان دلیست
تا نگویی که اسیران کمند تو کمند
-
هر پیچ و تابی از موهای تابدار تو دلی را به بند کرده است. این را گفتم که نگویی که کسانی که به دست کمند تو گرفتار شدهاند، اندک هستند.
-
-
-
حرف های خط موزون تو پیرامن روی
گویی از مشک سیه بر گل سوری رقمند
-
حروف سیاه رنگ و موزونی که گراگرد چهره تو نوشته شدهاند؛ مثل این است که با مشک سیاهرنگ بر روی گل محمدی نگاشته شدهاند.
-
-
-
در چمن سرو ستادست و صنوبر خاموش
که اگر قامت زیبا ننمایی بچمند
-
در چمن سرو و صنوبر بیصدا ایستادهاند تا اگر قامت زیبایت را نمایش ندهی، بخرامند.
-
-
-
زین امیران ملاحت که تو بینی بر خلق
به شکایت نتوان رفت که خصم و حکمند
-
نمیتوان از پیش این سروران لطافت (که بر مردم سروری میکنند) با حالت قهر و شکایت رفت چرا که اینان خودشان هم دشمن هستند و هم قاضی
-
-
-
بندگان را نه گزیرست ز حکمت نه گریز
چه کنند ار بکشی ور بنوازی خدمند
-
بندگان نه چارهای از دست فرمان تو دارند و نه میتوانند از آن فرار کنند. چه کار میتوانند بکنند؟ چه بکشی و چه نوازش کنی، خدمتگزار تو هستند.
-
-
-
جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند
-
اگر کسی که در طلب دوست است، ستم دشمن را تحمل نکند، چه کار میتواند بکند؟ همانگونه که در کنار هر گنج، ماری خوابیده است و در کنار هر گل، خاری روییده است و در کنار هر شادی، غمی وجود دارد، عشق تو هم با جور دشمنان همراه است.
-
-
-
غم دل با تو نگویم که تو در راحت نفس
نشناسی که جگرسوختگان در المند
-
غصه دلم را به تو نمیگویم که تو روانت آسوده است و بنابراین نمیفهمی که جگرسوختگان چه دردی میکشند.
-
-
-
تو سبکبار قوی حال کجا دریابی
که ضعیفان غمت بارکشان ستمند
-
تو که سبکبار و پر نیرو هستی کی میتوانی درک کنی که آنانکه از غم تو ضعیف شدهاند، بار ستم را دارند به دوش میکشند.
-
-
-
سعدیا عاشق صادق ز بلا نگریزد
سست عهدان ارادت ز ملامت برمند
-
ای سعدی! کسی که صادقانه عاشق است از بلا دوری نمیکند؛ کسانی که در ارادتمندی سست پیمان هستند، از سرزنش میترسند.
-
دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دلبرا-پیش-وجودت-همه-خوبان-عدمند
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
سودای
- سودا
- نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید میآید.
- خیال خام، خیال باطل
- سیاه
- داد و ستد، معامله، خرید و فروش
صاحب نظران
- صاحب نظر
- باریک بین . روشندل . آگاه . بینا. دیده ور. بصیر. باهوش . آنکه به چشم دل در کارها نگرد
- جمال پرست؛ آنکه از نظر به جمال خوبان لذت گیرد بی نظر ریبة
- عارف
- بلند همت
صید حرمند
- صید حرم
- وحشی که در سرزمین حرم باشد کشتن و شکار کردن آن حرام است و اطلاق حرم بر زمین حوالی مکه ٔ معظمه کنند
صنم
- صنم
- بت
- بت
- زیباروی
کمند
- کمند
- دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند.
جعد
- جعد
- موی پیچیده، موی تابدار
مشک
- مشک
- مشکین
-
- مادهای خوشبو و سیاه رنگ که از ناف آهوی خطائی بدست میآید.
سوری
- سوری
- نوعی از گل سرخ و بسیار خوشبو که آنرا گل محمدی نیز گویند.
- رنگ سرخ
- شادی، خوشحالی
رقمند
- رقم
- نقش و علامتی که تاجر روی پارچه و لباس می نویسد برای تعیین ارزش آن .
سرو
- سرو
-
-
- درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
صنوبر
- صنوبر
-
- درختی از تیره ٔ ناژویان (مخروطیان ) دارای برگهای ضخیم و کوتاه و مخروطهای باریک و دراز.
بچمند
- چمیدن
- به ناز و تکبر راه رفتن، خرامیدن
حکمند
- حَکَم
- داور
ملاحت
- ملاحت
- زیبایی، لطافت، نمکین بودن
گزیرست
- گزیر
- چاره، علاج
- داروغه