هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/هرگز-آن-دل-بنمیرد-که-تو-جانش-باشی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی

    نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی

  2. غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود

    به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی

  3. هرگزش باد صبا برگ پریشان نکند

    بوستانی که چو تو سرو روانش باشی

  4. همه عالم نگران تا نظر بخت بلند

    بر که افتد که تو یک دم نگرانش باشی

  5. تشنگانت به لب ای چشمه حیوان مردند

    تشنه تر آن که تو نزدیک دهانش باشی

  6. گر توان بود که دور فلک از سر گیرند

    تو دگر نادره دور زمانش باشی

  7. وصفت آن نیست که در وهم سخندان گنجد

    ور کسی گفت مگر هم تو زبانش باشی

  8. چون تحمل نکند بار فراق تو کسی

    با همه درد دل آسایش جانش باشی

  9. ای که بی دوست به سر می نتوانی که بری

    شاید ار محتمل بار گرانش باشی

  10. سعدی آن روز که غوغای قیامت باشد

    چشم دارد که تو منظور نهانش باشی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  • صبا

    صبا
    بادی است که از مابین مشرق و شمال وزد و باد برین هم همین است
  • سرو

    سرو
    درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
  • چشمه حیوان

    آب حیات
    آب زندگانی
    آب حیوان
    چشمه حیوان
    گویند چشمه ای است در ظلمات که هر کس از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت. اما اسکندر از آن ننوشید و در جوانی عمرش را از دست داد
    کنایه از لب و دهان و سخن گفتن معشوق
  • فلک

    فلک
    آسمان، سپهر، گردون
    فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.
  • دور

    دور
    گردش
    روزگار
    نوبت
  • وهم

    وهم
    گمان نادرست
    ترس و بیم
  • فراق

    فراق
    جدایی و دوری (از یار)
  • گرانش

    گران
    سنگین، پربها، بسیار، بزرگ
    سخت و ناگوار