کاربردهای جان
-
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
ایرانیان باستان انسان را دارای تن مادّی و نیروهای مینوی میدانستند.
در اوستا این نیروها جان (اَهو)، وجدان (دَئِنا)، دریابنده حسی (بَئوذه)، روان (اورْوَن) و خودِ آسمانی (فْرَوَشی) معرفی شدهاند.
در این هستی شناسی، جان نیروی نهادی و باطنی زندگی است و وظیفه آن نگهداری تن و تنظیم زیست طبیعی آن است.
مینویِ باد، به هنگام پیدایش تن، این نیرو را برای تن میآورد تا جنباننده آن باشد و هنگام مرگ، آدمی جان خود را به باد پس میدهد. بدین گونه، جان نیرویی مینویی اما میرنده و غیرجاودانه است، برخلاف چهار نیروی دیگر که جاوداناند و با مرگ از میان نمیروند.
جان جدا از روان است. روان نیرویی نامیراست که مسئول کردار انسان است و گزینش خوب و بد برعهده آن است و پاداش بهشت و پادافره دوزخ به آن میرسد.
برخی همچون ابوشکور بلخی، شاعر حکیم سده چهارم، دو واژهی جان و روان را دو نام یک حقیقت دانسته است اما گروهی دیگر همچون فخرالدین اسعد گرگانی، جان و روان را همچون ظرف و مظروف میدانستهاند..
شمس الدین ابراهیم ابرقوهی، عارف سده هشتم، نیز جان را جسمی لطیف و روان را قوّتی لطیف دانسته است.
مولوی از دو جان نام برده است: جان اول و جان جان، جان شور و جان شیرین، جان حیوانی و جان ربانی، جان ناری و جان نوری، که در این تعابیر، جان اول میرا و جان دوم، نامیرا است.
.با گذشت زمان، نویسندگان و شاعران، جان را معادل واژگان عربی روح و نفس به کار بردهاند و برخی جان و روان را یکی انگاشتهاند . در رسالهی ابوعلی سینا آمده است:
و مردم را از گرد آمدن سه چیز آفرید یکی تن که او را بتازی بدن و جسد خوانند و دیگری جان که او را روح خوانند و سیوم روان که او را نفس خوانند.
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد