آغاز کتاب
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/آغاز-کتاب

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (7500 تومان)

  1. به نام خداوند جان و خرد

    کزین برتر اندیشه برنگذرد

    به نام آفریننده‌ی جان و عقل که فکر نمی‌تواند از این حد فراتر رود.

  2. خداوند نام و خداوند جای

    خداوند روزی ده رهنمای

    آفریننده‌ی نام و آفریننده‌ی مکان؛ خداوندی که روزی رسان و راهنما است.

  3. خداوند کیوان و گردان سپهر

    فروزنده ماه و ناهید و مهر

    آفریننده‌ی سیاره‌ی کیوان و آسمان گردنده؛ روشن کننده‌ی ماه و ناهید و خورشید

  4. ز نام و نشان و گمان برترست

    نگارنده بر شده پیکرست

    فراتر از نام و نشان و وهم و خیال است. نقش‌بند و صورتگر جسم بالنده (بالا رفته) است

  5. به بینندگان آفریننده را

    نبینی مرنجان دو بیننده را

    نمی‌توانی با چشمانت، آفریدگار را ببینی. (در تلاش برای دیدن او) دو چشمت را خسته نکن

  6. نیابد بدو نیز اندیشه راه

    که او برتر از نام و از جایگاه

    همچنین، فکر و اندیشه راهی به فهم او ندارد. چرا که او از نام و مکان بالاتر است.

  7. سخن هر چه زین گوهران بگذرد

    نیابد بدو راه جان و خرد

    هر سخنی که موضوع آن از عناصر اربعه (موضوعات جسمانی) فراتر رود، جان و خرد آدمی راهی به فهم آن پیدا نخواهد کرد.

  8. خرد گر سخن برگزیند همی

    همان را گزیند که بیند همی

    اگر خرد بخواهد سخنی را پسند کند، تنها آنچه را که می‌تواند ببیند و درک کند، انتخاب می‌کند...

  9. ستودن نداند کس او را چو هست

    میان بندگی را ببایدت بست

    ... بنابراین کسی نمی‌تواند او را همانگونه که هست، ستایش کند؛ باید برای بندگی کردن آماده شوی

  10. خرد را و جان را همی سنجد اوی

    در اندیشه سخته کی گنجد اوی

    او کسی است که عقل و جان را مورد ارزیابی قرار می‌دهد پس کی می‌تواند در اندیشه‌ای که خودش مورد سنجش قرار گرفته است، جای بگیرد؟

  11. بدین آلت رای و جان و زبان

    ستود آفریننده را کی توان

    با این ابزارها که عبارتند از اندیشه و جان و زبان، کجا می‌توان آفریدگار را ستایش کرد؟

  12. به هستیش باید که خستو شوی

    ز گفتار بی کار یکسو شوی

    باید به وجود او اقرار کنی و از سخن بیهوده پرهیز کنی

  13. پرستنده باشی و جوینده راه

    به ژرفی به فرمانش کردن نگاه

    پرستنده باشی و به دنبال پیدا کردن راه باشی و عمیقاً به دستوراتش نگاه کنی

  14. توانا بود هر که دانا بود

    ز دانش دل پیر برنا بود

    هر کسی که دانش داشته باشد، توانایی دارد. با دانش، دل پیر، جوان می‌شود.

  15. از این پرده برتر سخن گاه نیست

    ز هستی مر اندیشه را راه نیست

    بالاتر از اینجا، دیگر جایگاه سخن نیست و برای اندیشه، راهی از عالم هستی به عالم بالاتر، وجود ندارد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (7500 تومان)

  • سپهر

    سپهر
    آسمان و به معنای مجازی تقدیر و سرنوشت
  • مهر

    مهر
    دوستی و محبت و نرم‌دلی
    خورشید
    نام ماه هفتم از سال شمسی
  • ناهید

    زُهره
    ناهید
    ستاره‌‌ی آسمان سوم
    سیاره ای است که مطربه ٔ فلک است
  • گوهران

    گوهران
    عناصر اربعه، عناصر چهارگانه که عبارت است از: آب و خاک و آتش و هوا
  • سخن

    سُخُن
    سَخُن
    سُخَن
    سَخَن
    گفتار
  • سخته

    سَخته
    سُخته
    سنجیده شده
    پخته شده و آزموده شده
  • رای

    رای
    رأی
    اندیشه ، فکر
    تدبیر
    عقیده ، اعتقاد
    شور، مشورت
    قصد، عزم
  • برنا

    بُرنا
    بُرنای
    بُرناه
    جوان
    زیبا، خوب