کاربردهای نافه
-
دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم
چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد
-
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
-
به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه
جای دل های عزیز است به هم برمزنش
-
وان نافه که مشک ناب دارد
خون ریختنش چه آب دارد
-
او خود چو غبار مشگوش داشت
از نافه عشق بوی خوش داشت
-
مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد
-
بر چشم که جلوه می نمائی
در مغز که نافه می گشائی