نافه

نافه
ناف آّهوی مشک. کیسه ای مشکین به اندازه ٔ تخم مرغ، که زیر پوست شکم آهوی ختائی نر قرار دارد ودر آن مشک وجود دارد
1

کاربردهای نافه

  • دردا که از آن آهوی مشکین سیه چشم

    چون نافه بسی خون دلم در جگر افتاد

  • از رهگذر خاک سر کوی شما بود

    هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد

  • به ادب نافه گشایی کن از آن زلف سیاه

    جای دل های عزیز است به هم برمزنش

  • وان نافه که مشک ناب دارد

    خون ریختنش چه آب دارد

  • او خود چو غبار مشگوش داشت

    از نافه عشق بوی خوش داشت

  • مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای

    که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد

  • بر چشم که جلوه می نمائی

    در مغز که نافه می گشائی