وفات مجنون بر روضه لیلی
نظامی
https://www.sherfarsi.ir/nezami/وفات-مجنون-بر-روضه-لیلی

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (33000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (33000 تومان)

  1. چون تربت دوست در برآورد

    ای دوست بگفت و جان برآورد

  2. او نیز گذشت از این گذرگاه

    وان کیست که نگذرد بر اینراه

  3. راهیست عدم که هر چه هستند

    از آفت قطع او نرستند

  4. ریشی نه که غورگاه غم نیست

    خاریده ناخن ستم نیست

  5. ای چون خر آسیا کهن لنگ

    کهتاب نو روی کهربا رنگ

  6. دوری کن از این خراس گردان

    کو دور شد از خلاص مردان

  7. در خانه سیل ریز منشین

    سیل آمد، سیل، خیز، منشین

  8. تا پل نشکست بر تو گردون

    زین پل به جهان جمازه بیرون

  9. در خاک مپیچ کو غباریست

    با طبع مساز کو شراریست

  10. بر تارک قدر خویش نه پای

    تا بر سر آسمان کنی جای

  11. دایم به تو بر جهان نماند

    آنرا مپرست کان نماند

  12. ***

  13. ***

  14. ***

  15. مجنون ز جهان چو رخت بر بست

    از سرزنش جهانیان رست

  16. بر مهد عروس خوابنیده

    خوابش بربود و بست دیده

  17. ناسود درین سرای پر دود

    چون خفت مع الغرامه آسود

  18. افتاده بماند هم بر آن حال

    یک ماه و شنیده ام که یک سال

  19. وان یاوگیان رایگان گرد

    پیرامن او گرفته ناورد

  20. او خفته چو شاه در عماری

    وایشان همه در یتاق داری

  21. بر گرد حظیره خانه گردند

    زان گور گه آشیانه گردند

  22. از بیم درندگان چپ و راست

    آمد شد خلق جمله برخاست

  23. نظارگیی که دیدی از دور

    شوریدن آن ددان چو زنبور

  24. پنداشتی آن غریب خسته

    آنجاست به رسم خود نشسته

  25. وان تیغ زنان به قهرمانی

    بر شاه کنند پاسبانی

  26. آگاه نه زانکه شاه مرد است

    بادش کمر و کلاه برداست

  27. وان جیفه خون به خرج کرده

    دری به غبار درج کرده

  28. از زلزلهای دور افلاک

    شد ریخته و فشانده بر خاک

  29. در هیئت او ز هر نشانی

    نامانده به جا جز استخوانی

  30. زان گرگ سگان استخوانخوار

    کسرا نه به استخوان او کار

  31. چندان که ددان بدند بر جای

    ننهاد در آن حرم کسی پای

  32. مردم ز حفاظ با نصیب است

    این مردمی از ددان غریب است

  33. شد سال گذشته وان دد و دام

    آواره شدند کام و ناکام

  34. دوران چو طلسم گنج بربود

    وان قفل خزینه بند فرسود

  35. گستاخ روان آن گذرگاه

    کردند درون آن حرم راه

  36. دیدند فتاده مهربانی

    مغزی شده مانده استخوانی

  37. چون محرم دیده ساختندش

    از راه وفا شناختندش

  38. آوازه روانه شد به هر بوم

    شد در عرب این فسانه معلوم

  39. خویشان و گزیدگان و پاکان

    جمع آمده جمله دردناکان

  40. رفتند و در او نظاره کردند

    تن خسته و جامه پاره کردند

  41. وان کالبد گهر فشانده

    همچون صدف سپید مانده

  42. گرد صدفش چو در زدودند

    بازش چو صدف عبیر سودند

  43. او خود چو غبار مشگوش داشت

    از نافه عشق بوی خوش داشت

  44. در گریه شدند سوکواران

    کردند بر او سرشک باران

  45. شستند به آب دیده پاکش

    دادند ز خاک هم به خاکش

  46. پهلوگه دخمه را گشادند

    در پهلوی لیلیش نهادند

  47. خفتند به ناز تا قیامت

    برخاست ز راهشان ملامت

  48. بودند در این جهان به یک عهد

    خفتند در آن جهان به یک مهد

  49. کردند چنانکه داشت راهی

    بر تربت هردو روضه گاهی

  50. آن روضه که رشک بوستان بود

    حاجتگه جمله دوستان بود

  51. هرکه آمدی از غریب و رنجور

    در حال شدی ز رنج و غم دور

  52. زان روضه کسی جدا نگشتی

    تا حاجت او روا نگشتی

  53. انگشت کش سخن سرایان

    این قصه چنین برد به پایان

  54. کان سوخته خرمن زمانه

    شد خرمنی از سرشک دانه

  55. دستاس فلک شکست خردش

    چون خرد شکست باز بردش

  56. زانحال که بود زارتر گشت

    بی زورتر و نزارتر گشت

  57. جانی ز قدم رسیده تا لب

    روزی به ستم رسیده تا شب

  58. نالنده ز روی دردناکی

    آمد سوی آن عروس خاکی

  59. در حلقه آن حظیره افتاد

    کشتیش در آب تیره افتاد

  60. غلطید چو مور خسته کرده

    پیچید چو مار زخم خورده

  61. بیتی دو سه زارزار برخواند

    اشکی دو سه تلخ تلخ بفشاند

  62. برداشت بسوی آسمان دست

    انگشت گشاد و دیده بربست

  63. کای خالق هرچه آفرید است

    سوگند به هرچه برگزیداست

  64. کز محنت خویش وارهانم

    در حضرت یار خود رسانم

  65. آزاد کنم ز سخت جانی

    واباد کنم به سخت رانی

  66. این گفت و نهاد بر زمین سر

    وان تربت را گرفت در بر

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (33000 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (33000 تومان)

  • مجنون

    قیس بنی عامر
    مجنون
    شاعری بود عاشق پیشه. اگرچه دیوانه نبود، ولی به مجنون ملقب گردید چرا که در عشق لیلی، که از کودکی با هم بزرگ شده بودند دچارحیرت و سرگشتگی شدو دراین حالت شعر میگفت وبا جانوران انس میگرفت و به ولایات مختلف می‌رفت تا آنکه جسدش را میان سنگهای بیابان یافتند
  • مهد

    مهد
    تخت روانی که بر پشت اسب یا استر یا فیل یا شتر می نهادند و زنان در آن مسافرت می کردند و هم بزرگان و شاهان ، و گاهی آن را با زر و دیگر گوهرها می آراستند و داشتن مهد یکی از لوازم و علائم بزرگی و حشمت بوده است
  • عماری

    عماری
    چیزی شبیه کجاوه که بر پشت شتر و فیل قرار داده و در آن می‌نشسته‌اند
  • تیغ

    تیغ
    شمشیر، هر چیز برنده
  • کمر

    کمر
    میان، پشت، ناحیه ٔ کمری که معمولاً به نام کمر خوانده می شود، در قسمت جلو محدود به سطح داخلی تنه های مهره ٔ کمری است که در پشت امعاءو احشاء در ناحیه ٔ شکم قرار دارند و از قسمت خارج یا خلف ، عضله ٔ خارجی کمری و پوست بدن در این قسمت آن را محدود کرده است
    کمربند، آنچه آن را یک دور بر میان بندند از ابریشم و زر و نقره ، مانند حلقه و طوقی
    میانه و وسط کوه
  • افلاک

    افلاک
    فلکها
    افلاک جمع فلک به معنی چرخ، گردون، و سپهر است.
    در علم نجوم افلاک نه گانه عبارتند از: یکم قمر (ماه)، دوم عطارد (تیر)،سوم زهره (ناهید)، چهارم شمس (مهر، خورشید)، پنجم مریخ (بهرام)، ششم مشتری (برجیس)، هفتم زحل (کیوان)، هشتم فلک البروج (ثوابت) و نهم فلک الافلاک (اطلس)
  • هیئت

    هیئت
    علم نجوم
    شکل ، صورت ، حال ، کیفیت
  • حرم

    حَرَم
    گرداگرد خانه
    اندرون خانه
    گرداگرد کعبه و اماکنِ مقدس
    جای اهل و عیالِ مرد.
  • دد

    دد
    حیوان وحشی
  • کام

    کام
    خواهش . آرزو. مطلوب . خواست
    تنعم . خوشی . ناز ونعمت . برخورداری
    لذت، عیش، تمتع، بهره‌مندی
  • نافه

    نافه
    ناف آّهوی مشک. کیسه ای مشکین به اندازه ٔ تخم مرغ، که زیر پوست شکم آهوی ختائی نر قرار دارد ودر آن مشک وجود دارد
  • فلک

    فلک
    آسمان، سپهر، گردون
    فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.
  • سوگند

    سوگند
    قسم ، اقرار و اعترافی که شخص از روی شرف و ناموس خود می کند و خدا یا بزرگی را شاهد می گیرد.
    گوگرد (سوگند خوردن در قدیم خوردن آب آمیخته با گوگرد بوده است . برای تشخیص گناهکار از بی گناه یعنی این که شخص متهم (اما بی گناه ) با خوردن آن اتفاقی برایش نمی افتاد)
  • حضرت

    حضرت
    قرب ، حضور
    آستانه درگاه