کاربردهای سرشک
-
بر قطره سرشک یتیمان نظاره کن
تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
-
گر بدامانش سرشکی میچکید
طفل خرد آن اشک روشن میمکید
-
دستخوش جفا مکن آب رخم که فیض ابر
بی مدد سرشک من در عدن نمی کند
-
می رفت سرشک ریز و رنجور
انداخته دید دامی از دور
-
در گریه شدند سوکواران
کردند بر او سرشک باران
-
کان سوخته خرمن زمانه
شد خرمنی از سرشک دانه
-
ای آنکه غمگنی و سزاواری
و اندر نهان سرشک همیباری
-
گه ریخت سرشک بر سرینش
گه روی نهاد بر جبینش
-
از دیده چو خون سرشک ریزان
مردم ز نفیر او گریزان
-
از بس که سرشک لاله گون ریخت
لاله ز گیاه گورش انگیخت
-
سیلابهای حادثه بسیار دیده ام
سیل سرشک زان سبب از دیده ام دوید
-
تو وارون بخت و حال من دگرگون
ترا روزی سرشک آمد مرا خون