-
-
به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد
نچمی که شاخ طوبی به ستیزه برنریزد
-
سخن نمیگویی مبادا که شکر از دهانت بیرون نریزد! خرامان راه نمیروی مبادا که شاخهی درخت طوبی، از روی دشمنی و برای ایجاد مزاحمت برای تو، میوههایش را بر زمین نریزد.
-
-
-
هوس تو هیچ طبعی نپزد که سر نبازد
ز پی تو هیچ مرغی نپرد که پر نریزد
-
هیچ طبعی، خیال رسیدن به تو را در سر نمیپروراند مگر اینکه سرش را در این کار از دست بدهد؛ هر پرندهای که به دنبال تو پرواز کند، پرهایش را از دست میدهد.
-
-
-
دلم از غمت زمانی نتواند ار ننالد
مژه یک دم آب حسرت نشکیبد ار نریزد
-
اگر گریه نکنم، دلم نمیتواند مدت چندانی تاب بیاورد؛ مژگانم نمیتواند یک لحظه اشک حسرت را نگه دارد و نریزد.
-
-
-
که نه من ز دست خوبان نبرم به عاقبت جان
تو مرا بکش که خونم ز تو خوبتر نریزد
-
اینگونه نیست که من نتوانم از دست خوبان جان سالم به در ببرم؛ تو من را بکش که کسی بهتر از تو نیست که خونم را بریزد.
-
-
-
دررست لفظ سعدی ز فراز بحر معنی
چه کند به دامنی در که به دوست برنریزد
-
سخن سعدی مرواریدهایی هستند که از بالای دریای معنا فرو میریزند؛ اگر آنها را به پای دوست نریزم، چه فایدهای میتوانند داشته باشند؟
-
به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/به-حدیث-درنیایی-که-لبت-شکر-نریزد
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(2500 تومان)
طوبی
- طوبی
- نام درختی است در بهشت
- خیر و خوشی و سعادت
- بهشت
نچمی
- چمیدن
- به ناز و تکبر راه رفتن، خرامیدن
ستیزه
- ستیزه
- جنگ، دعوا، قهر و کین
- خسک آهنین باشد که بر راه دشمن می پراکندند.
دررست
- دُرّ
- لولو
- مروارید
- نوعی جواهر است به شکل کروی که در داخل صدفها تشکیل میشود. در قدیم تصور براین بوده که با چکیدن قطره باران به درون صدفی که در سطح دریا دهان بازکرده، مروارید پرورش مییابد
- دُر (جمع آن=دُرَر)، مروارید درشت است
فراز
- فراز
- بلندی، اوج
- سربالایی
- باز، گشاده
- بسته
- جمع
- کنار، نزد، پیش
- نخست، ازل