-
-
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
-
تو با این خوبی و زیبایی، از هر دری که وارد شوی، ورود تو، همانند دری است که از روی رحمت به روی مردم باز کردهای.
-
-
-
ملامتگوی بی حاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
-
هنگامی که تو همانند یوسف از پشت پرده بیرون بیایی و جمال خود را آشکار کنی، سرزنش کننده بیبهره نمیتواند دستش را از ترنج تشخیص بدهد.
-
-
-
به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
-
جایی که زیبارویان را با جواهرات آرایش میکنند، تو ای سفید اندام! آنچنان زیبا هستی که جواهرات را زینت میبخشی!
-
-
-
چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حیرت فروبسته ست گویایی
-
هنگامی که بلبل صورت گل را مشاهده کند، زبان به سخن باز میکند. اما من چنان از روی تو مبهوت شدهام که زبانم بند آمده است.
-
-
-
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
-
تو با این زیباییت، نمیتوانی که چهرهات را از مردم پنهان کنی. چرا که تو همانند خورشید از پشت شیشه و همچون زنان زیبا از پشت جامه (توری)، پیدا هستی.
-
-
-
تو صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی
تو خواب آلوده ای بر چشم بیداران نبخشایی
-
تو دارای مقام هستی و در فکر بیچارگان نیستی. تو خواب آلوده هستی وبر چشم بیداران بخشش نداری.
-
-
-
گرفتم سرو آزادی نه از ماء مهین زادی
مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی
-
فرض کنیم که تو سرو آزاد هستی! مگر غیر از این است که از نطفه زاده شدهای؟ حال که فهمیدی از جنس ما هستی، با ما دوری و غریبی نکن.
-
-
-
دعایی گر نمی گویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخست شیرینست از آن لب هر چه فرمایی
-
حالا که دعایم نمیکنی، دست کم با دشنامی من را عزیز کن. چرا که اگر چه دشنام تلخ است، اما تو با آن لبانت هرچه بگویی، آن سخن شیرین است.
-
-
-
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی
-
از فرط تشنگی خیال میکردم که گودی دریا تا کمر من است. حال که آب تا بالای سرم بالا آمده است، دریافتم که تو دریا هستی.
-
-
-
تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش
مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی
-
تو چه با تکان دادن دستهایت شادی کنی، و چه ترشرویی کنی، من همانند مگس از دکان شیرینی فروشی بیرون نمیروم.
-
-
-
قیامت می کنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
-
ای سعدی! تو با این شیرین سخنیات، ولوله بر پا میکنی! قدرمسلم، طوطی در روزگار تو نمیتواند شیرین زبانی کند.
-
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/تو-از-هر-در-که-بازآیی-بدین-خوبی-و-زیبایی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
ترنج
- ترنج
- بالنگ
- میوه ای است معروف و مشهور از نارنج بزرگتر و بدلیل چین و شکن زیادی که روی پوستش دارد، ترنج نامیده شده است.
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
- زلیخا
- زلیخا همسر پوتیفار (عزیز مصر) و عاشق یوسف (که توسط همسرش خریداری شده بود)
- هنگامی که زلیخا با ملامت زنان مصری روبرو میشود، آنان را به مهمانی دعوت میکند. دراین مهمانی، هنگامی که یوسف از پشت پرده بیرون میآید، زنان مصری که در حال پوست کندن ترنج بودهاند، چنان مبهوت زیبایی یوسف میشوند که دستان خود را به جای ترنج میبرند.
سیمین
- سیمین
- سیم
- نقرهای
- سفید، روشن
- خوب، ظریف
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
جام
- جام
- پیاله آبخوری، پیاله شرابخوری
- آیینه شیشهای، شیشههای رنگی
- جام جم: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود.
حور
- حور
- زن سیاه چشم سپید اندام. زن زیبارو
سرو
- سرو
- درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
ماء مهین
- ماء مهین
- آب ضعیف، کنایه از نطفه است
آستین افشان
- آستین افشاندن
- تکان دادن دست (و به طبع آن، تکان خوردن آستین پیراهن)
شکرخایی
- شکر خاییدن
- شکر خوردن
- شیرین کام شدن
- شکرخا مجازا به معنی شیرین گفتار آمده است.
طوطی
- طوطی
- پرنده ای است عموما سبزرنگ که میتواند آوای آدمی را تقلید کند