-
-
به ره در یکی پیشم آمد جوان
بتگ در پیش گوسفندی دوان
-
در راه، جوانی پیشم آمد که گوسفندی به تاخت به دنبالش میدوید
-
-
-
بدو گفتم این ریسمان است و بند
که می آرد اندر پیت گوسفند
-
به او گفتم: «این بند و ریسمان است که باعث میشود گوسفند به دنبالت بیاید»
-
-
-
سبک طوق و زنجیر از او باز کرد
چپ و راست پوییدن آغاز کرد
-
جوان، به سرعت حلقهای که به گردن گوسفند بود و زنجیرش را باز کرد و شروع کرد به چپ و راست دویدن
-
-
-
هنوز از پیش تازیان می دوید
که جو خورده بود از کف مرد و خوید
-
اما گوسفند (با اینکه بندی به گردن نداشت) همچنان به دنبال جوان به تاخت میدوید چرا که از دست آن مرد جو و گندم خورده بود.
-
-
-
چو باز آمد از عیش و بازی بجای
مرا دید و گفت ای خداوند رای
-
هنگامی که جوان از بازی و دویدن و شادی به جایش برگشت، من را دید و گفت: «ای انسان خردمند!»
-
-
-
نه این ریسمان می برد با منش
که احسان کمندی است در گردنش
-
این ریسمان نیست که او را به همراه من میآورد چرا که نیکویی (که در حق او کردهام) همچون کمندی است که به گردن او بسته شده باشد.
-
-
-
به لطفی که دیده ست پیل دمان
نیارد همی حمله بر پیلبان
-
به دلیل محبتی که فیل خشمگین از فیلبان دیده است، به او حمله نمیکند
-
-
-
بدان را نوازش کن ای نیکمرد
که سگ پاس دارد چو نان تو خورد
-
ای مرد خوب! به افراد بد محبت کن که حتی سگ هم وقتی که از دست تو نان خورده باشد، رعایت تو را میکند.
-
-
-
بر آن مرد کندست دندان یوز
که مالد زبان بر پنیرش دو روز
-
یوزپلنگ برای مردی که دو روز از پنیرش خورده باشد، دندان نشان نمیدهد. (اگر دو روز به یوزپلنگ پنیر بدهی، انگار دیگر آن یوزپلنگ در برابر تو دندان ندارد)
-
حکایت در معنی صید کردن دلها به احسان
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-در-معنی-صید-کردن-دلها-به-احسان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
بتگ
- تگ
- دویدن، تاختن
پوییدن
- پوییدن
- رفتن، نه خیلی تند و نه خیلی آهسته دویدن
طوق
- طوق
- گردن بند
- هر چیزی که دور تا دور چیز دیگری باشد
- خطی بر گردن برخی پرندگان
خوید
- خوید (بر وزن بید)
- گندم و جوی را گویند که سبز شده باشد ولی خوشه ٔ آن هنوز نرسیده باشد
- گیاه نورسته
رای
- رای
- رأی
- اندیشه ، فکر
- تدبیر
- عقیده ، اعتقاد
- شور، مشورت
- قصد، عزم
کمندی
- کمند
- دام و طنابی که در جنگ بر گردن دشمن یا در شکار بر گردن حیوان می انداختند و او را به جانب خود می کشیدند.
دمان
- دمان
- خروشنده، غرنده