دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دو-چشم-مست-میگونت-ببرد-آرام-هشیاران

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران

    دو خواب آلوده بربودند عقل از دست بیداران

    دو چشم مست و خمارآلوده‌ات آرامش را از هوشیاران گرفته است. دو چشم خواب آلوده، عقل را از بیداران دزدیدند.

  2. نصیحتگوی را از من بگو ای خواجه دم درکش

    چو سیل از سر گذشت آن را چه می ترسانی از باران

    از طرف من به نصیحت کننده بگو: ای خواجه خاموش باش! کسی را که آب از سرش گذشته است، از باران می‌ترسانی؟!

  3. گر آن ساقی که مستان راست هشیاران بدیدندی

    ز توبه توبه کردندی چو من بر دست خماران

    اگر هوشیاران، آن ساقی که مستان را شراب داده، می‌دیدند، همچون من (که از فرط شراب خواری بیهوش شده‌ام و اهل میخانه مرا بر سر دست گرفته‌اند) از توبه توبه می‌کردند (توبه می‌کردند که دیگر توبه نکنند)

  4. گرم با صالحان بی دوست فردا در بهشت آرند

    همان بهتر که در دوزخ کنندم با گنهکاران

    اگر قرار باشد که فردای قیامت من را بدون حضور دوست همراه نیکوکاران به بهشت ببرند، همان بهتر که با گناهکاران به جهنم بروم.

  5. چه بویست این که عقل از من ببرد و صبر و هشیاری

    ندانم باغ فردوسست یا بازار عطاران

    این چه بویی است که عقل و صبر و هوشیاری را از من ربوده است؟ نمی‌دانم این جا که این بو می‌آید، باغ بهشت است یا بازار عطر فروشان؟!

  6. تو با این مردم کوته نظر در چاه کنعانی

    به مصر آ تا پدید آیند یوسف را خریداران

    وقتی با این مردم کوتاه فکر هستی، انگار که (همانند یوسف) در چاه کنعان گرفتار شده‌ای. به مصر بیا تا خریداران یوسف پیدا شوند.

  7. الا ای باد شبگیری بگوی آن ماه مجلس را

    تو آزادی و خلقی در غم رویت گرفتاران

    ای باد سحرگاهی به آن روشنی بخش مجلس بگو که تو آزاد هستی و گروهی گرفتار غم روی تو هستند

  8. گر آن عیار شهرآشوب روزی حال من پرسد

    بگو خوابش نمی گیرد به شب از دست عیاران

    اگر آن عیاری که شهر را به هم ریخته است، روزی حال من را پرسید به او بگو که شب‌ها از دست عیاران (چشمان معشوق که خواب را از او ربوده‌اند) خوابش نمی‌برد.

  9. گرت باری گذر باشد نگه با جانب ما کن

    نپندارم که بد باشد جزای خوب کرداران

    اگر یک بار از اینجا گذر کردی، نگاهی هم به جانب ما بینداز. فکر نمی‌کنم که پاداش کسانی که کار خوب می‌کنند، بدی باشد.

  10. کسان گویند: سعدی، چون جفا دیدی تحمل کن

    رها کن تا بمیرم بر سر کوی وفاداران

    مردم می‌گویند ای سعدی! وقتی که نامهربانی دیدی تحمل کن. مرا رها کن تا بر سر کوی وفاداران بمیرم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)