-
-
رفتی و نمی شوی فراموش
می آیی و می روم من از هوش
-
رفتی و فراموش نمی شوی. می آیی و با آمدنت من از هوش می روم
-
-
-
سحرست کمان ابروانت
پیوسته کشیده تا بناگوش
-
ابروهای همچون کمان تو که به طور پیوسته تا بناگوش کشیده شده است، جادو می کنند.
-
-
-
پایت بگذار تا ببوسم
چون دست نمی رسد به آغوش
-
اجازبده تا پایت را ببوسم چراکه دستم به آغوش تو نمی رسد.
-
-
-
جور از قبلت مقام عدلست
نیش سخنت مقابل نوش
-
ستم کشیدن از جانب تو، عین عدالت است. نیش و کنایه های حرفهایت پادزهر است.
-
-
-
بی کار بود که در بهاران
گویند به عندلیب مخروش
-
کاربیهوده ای است که به بلبل بگویند که در فصل بهار پرجنب و جوش نباش
-
-
-
دوش آن غم دل که می نهفتم
باد سحرش ببرد سرپوش
-
دیشب، آن غمی که در دلم پنهان کرده بودم، بادسحرگاهی سرپوش آن را برد.
-
-
-
آن سیل که دوش تا کمر بود
امشب بگذشت خواهد از دوش
-
آن سیل دیشب که بلندیش تا کمر می رسید، امشب از کتف هم بالاتر می رود.
-
-
-
شهری متحدثان حسنت
الا متحیران خاموش
-
یک شهر سرگرم گفتن شرح زیبایی تو هستند. مگر کسانی که از زیبایی تو در حیرت فرو رفته اند و ناگزیر از این حیرت، هیچ نمی توانند بگویند.
-
-
-
بنشین که هزار فتنه برخاست
از حلقه عارفان مدهوش
-
بنشین چراکه از جمع عارفان شیفته ات، هزار آشوب به پا شد.
-
-
-
آتش که تو می کنی محالست
کاین دیگ فرونشیند از جوش
-
با این آتشی که تو درست می کنی، غیرممکن است که این دیگ از جوشش بایستد.
-
-
-
بلبل که به دست شاهد افتاد
یاران چمن کند فراموش
-
بلبل وفتی به دست زیبارو افتاد، دیگر دوستان و یاران سبزه زار را فراموش می کند.
-
-
-
ای خواجه برو به هر چه داری
یاری بخر و به هیچ مفروش
-
ای خواجه! برو و با تمام داراییت یاری بخر و آن را به هیج قیمتی نفروش.
-
-
-
گر توبه دهد کسی ز عشقت
از من بنیوش و پند منیوش
-
اگر کسی به تو توصیه کرد که از عشقت توبه کنی، نصیحت من را بشنو و پند آن شخص را گوش نده.
-
-
-
سعدی همه ساله پند مردم
می گوید و خود نمی کند گوش
-
سعدی در تمام سال به مردم پند می دهد ولی خودش گوش نمی کند
-
رفتی و نمی شوی فراموش
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/رفتی-و-نمی-شوی-فراموش
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(7000 تومان)
نوش
- نوش
- هرچیز نوشیدنی
- شهد، انگبین
- نوش دارو، پادزهر
- خو شگوار
نیش
- نیش
- نشتر
- نیشتر
- هرچیزنوک تیز بخصوص افزاری بوده که با آن رگ را باز میکردهاند
- عضوی ازبدن حشرات گزنده که با آن میگزند
عندلیب-هزار-بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
فتنه
- فتنه
- آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی