صبحدمی که برکنم، دیده به روشناییت
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/صبحدمی-که-برکنم-دیده-به-روشناییت

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. صبحدمی که برکنم دیده به روشناییت

    بر در آسمان زنم حلقه آشناییت

    صبحگاهی که چشمم را بروی روشنایی تو باز کنم، به سبب آشنایی‌ای که با تو یافته‌ام، در آسمان را می‌زنم. (صبحی که چشم دل من با نور معرفت تو باز شود، به سبب آشنایی‌ای که با تو یافته‌ام، درِ خانه تو (آسمان) را خواهم زد)

  2. سر به سریر سلطنت بنده فرو نیاورد

    گر به توانگری رسد نوبتی از گداییت

    بنده‌ای که با یک بار گدایی کردن از تو، ثروتمند گردید، دیگر سرش را بر تخت پادشاه خم نمی‌کند.

  3. پرده اگر برافکنی وه که چه فتنه ها رود

    چون پس پرده می رود اینهمه دلرباییت

    اگر مانع میان خود و دیگران را برداری، شگفتی بسیار رخ خواهد داد. چرا که حتی در پشت پرده هم این‌همه دلربایی می‌کنی.

  4. گوشه چشم مرحمت بر صف عاشقان فکن

    تا شب رهروان شود روز به روشناییت

    نیم نگاهی از روی لطف به عاشقان تو که صف کشیده‌اند بینداز تا با روشنایی تو، شب سالکان به روز مبدل شود.

  5. خلق جزای بد عمل بر در کبریای تو

    عرضه همی دهند و ما قصه بی نواییت

    مردم بر آستان بزرگ‌منشی تو، جزای بد عملی خود را ارائه می‌دهند و ما داستان نیازمندی‌مان به تو را عرضه می‌داریم.

  6. سر ننهند بندگان بر خط پادشاه اگر

    سر ننهد به بندگی بر خط پادشاییت

    اگر پادشاه بندگی فرمان تو را نکند، مردم از فرمان پادشاه اطاعت نخواهند کرد.

  7. وقتی اگر برانیم بنده دوزخم بکن

    کاتش آن فرو کشد گریه ام از جداییت

    اگر زمانی خواستی من را ازخودت دور کنی، مرا در دوزخ زندانی کن تا در اثر اشک‌هایی که در غم دوریت خواهم ریخت، آتش جهنم خاموش شود.

  8. راه تو نیست سعدیا کمزنی و مجردی

    تا به خیال در بود پیری و پارساییت

    ای سعدی! تا زمانی که پیری و پرهیزکاری تو به طمع چشمداشت از درگاه دوست است، نمی‌توان گفت که داری در راه گوشه‌نشینی و دوری از علائق دنیا، گام برمی‌داری

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  • برکنم

    برکردن
    بلند کردن
    بازکردن (چشم) و نگریستن، بالا کردن سر و نگاه کردن
  • حلقه

    حلقه در
    چیزی است از آهن ، و یا فلز دیگر بشکل دایره که بدر چسبیده و بوسیله ٔ آن در میزنند.
  • فتنه

    فتنه
    آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی
  • پرده

    پرده
    پوشش، حجاب، مانع و حایلی که مانع دیدن می‌شود
    حجله، حرمسرا
    نوا، گاه موسیقی
  • کمزنی

    کم زنی
    تواضع، فروتنی، ترک علائق کردن و گسستن از دنیا
  • پیری

    پیر
    سالخورده
    مراد، مرشد
    دانا، خردمند