-
مرا خود با تو چیزی در میان هست
و گر نه روی زیبا در جهان هست
-
وجودی دارم از مهرت گدازان
وجودم رفت و مهرت همچنان هست
-
مبر ظن کز سرم سودای عشقت
رود تا بر زمینم استخوان هست
-
اگر پیشم نشینی دل نشانی
و گر غایب شوی در دل نشان هست
-
به گفتن راست ناید شرح حسنت
ولیکن گفت خواهم تا زبان هست
-
ندانم قامتست آن یا قیامت
که می گوید چنین سرو روان هست
-
توان گفتن به مه مانی ولی ماه
نپندارم چنین شیرین دهان هست
-
بجز پیشت نخواهم سر نهادن
اگر بالین نباشد آستان هست
-
برو سعدی که کوی وصل جانان
نه بازاریست کان جا قدر جان هست
مرا خود با تو چیزی در میان هست
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/مرا-خود-با-تو-چیزی-در-میان-هست
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
سودای
- سودا
- نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید میآید.
- خیال خام، خیال باطل
- سیاه
- داد و ستد، معامله، خرید و فروش
حسنت
- حُسن
- زیبایی
- نیکویی
- خوبی
سرو
- سرو
- درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
وصل
- وصال
- وصل
- رسیدن به معشوق
- وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.