چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/چشم-که-بر-تو-می-کنم-چشم-حسود-می-کنم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)

  1. چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم

    شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم

    وقتی که بر تو چشم می‌اندازم، چشم حسود را از جا در می‌آورم. خدا را شکر که چشم بخت روشن من باز گردید.

  2. هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم

    باورم این نمی شود با تو نشسته کاین منم

    هرگز این خیال را در سر نداشتم که با تو دوست شوم. باورم نمی‌شود که این کسی که با تو نشسته است، من هستم.

  3. دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین

    کاین همه لطف می کند دوست به رغم دشمنم

    پر چادر را بالا بینداز و به دوست و دشمن بگو ببینند کهبر خلاف نظر دشمنان، دوست این همه به من لطف دارد.

  4. عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم

    پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم

    به ملای شهر بگو که به من نصیحت و موعظه نکند که گوش نخواهم داد. به پیر محله بگو که نخواهد من را توبه دهد که این توبه را خواهم شکست.

  5. گر بزنی به خنجرم کز پی او دگر مرو

    نعره شوق می زنم تا رمقیست در تنم

    اگر با خنجر من را بزنی که دیگر دنبال او نرو، تا رمقی در تنم باقی است، از شوق فریاد خواهم کشید.

  6. این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن

    سخت سیه دلی بود آن که ز دوست برکنم

    این نصیحت نیست که بگویی که از غم دوست توبه کن. بسیار سیاه دلی باشد اگر که دل از دوست برکنم

  7. گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد

    کاین همه ذکر دوستی لاف دروغ می زنم

    اگر که در همه مدت عمرم، یک بار عهد تو را زیر پا بگذارم، این حرف درست است که «همه ذکر دوستی که می‌نمایم همگی لاف دروغ هستند»

  8. پیشم از این سلامتی بود و دلی و دانشی

    عشق تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم

    پیش از این دارایی من سلامتی‌ام بود و دلم و دانشی که داشتم. عشق تو آتشی بر همه دارایی‌ام زد و تمام خرمنم را سوزاند.

  9. شهری اگر به قصد من جمع شوند و متفق

    با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم

    اگر همه مردم یک شهر با هم جمع گردند تا بر علیه من بجنگند، بروی همه آنها شمشیر می‌کشم ولی در برابر تو سپرم را هم می‌اندازم.

  10. چند فشانی آستین بر من و روزگار من

    دست رها نمی کند مهر گرفته دامنم

    چقدر برای من و روزگار من دست تکان می‌دهی، مهر دامن من را گرفته است و دست از سر من بر نمی‌دارد.

  11. گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی

    من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم

    چه مطابق میل من باشی و چه نباشی، تو فرمانروا هستی. اگر من برخلاف نظر تو حرفی بزنم و نفسی بکشم، مرد نیستم (مردانگی ندارم، زن هستم)

  12. این همه نیش می خورد سعدی و پیش می رود

    خون برود در این میان گر تو تویی و من منم

    سعدی این همه نیشتر می‌خورد و باز به پیش می‌رود. اگر تو، تو باشی و من، من باشم، در این میان خون جاری خواهد شد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (6000 تومان)

  • بخت

    بخت
    بخش، سهم، قسمت
    دولت، اقبال، سعادت
    اختر، طالع
    اتفاق، شانس
  • تیغ

    تیغ
    شمشیر، هر چیز برنده
  • فشانی آستین

    آستین افشاندن
    آستین فشاندن
    آستین برفشاندن
    دست افشاندن
    به نشانه مهر و دوستی و تحسین، دست (و در نتیجه آستین) تکان دادن
    رقص دست‌ها