-
-
چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم
شکر خدا که باز شد دیده بخت روشنم
-
وقتی که بر تو چشم میاندازم، چشم حسود را از جا در میآورم. خدا را شکر که چشم بخت روشن من باز گردید.
-
-
-
هرگزم این گمان نبد با تو که دوستی کنم
باورم این نمی شود با تو نشسته کاین منم
-
هرگز این خیال را در سر نداشتم که با تو دوست شوم. باورم نمیشود که این کسی که با تو نشسته است، من هستم.
-
-
-
دامن خیمه برفکن دشمن و دوست گو ببین
کاین همه لطف می کند دوست به رغم دشمنم
-
پر چادر را بالا بینداز و به دوست و دشمن بگو ببینند کهبر خلاف نظر دشمنان، دوست این همه به من لطف دارد.
-
-
-
عالم شهر گو مرا وعظ مگو که نشنوم
پیر محله گو مرا توبه مده که بشکنم
-
به ملای شهر بگو که به من نصیحت و موعظه نکند که گوش نخواهم داد. به پیر محله بگو که نخواهد من را توبه دهد که این توبه را خواهم شکست.
-
-
-
گر بزنی به خنجرم کز پی او دگر مرو
نعره شوق می زنم تا رمقیست در تنم
-
اگر با خنجر من را بزنی که دیگر دنبال او نرو، تا رمقی در تنم باقی است، از شوق فریاد خواهم کشید.
-
-
-
این نه نصیحتی بود کز غم دوست توبه کن
سخت سیه دلی بود آن که ز دوست برکنم
-
این نصیحت نیست که بگویی که از غم دوست توبه کن. بسیار سیاه دلی باشد اگر که دل از دوست برکنم
-
-
-
گر همه عمر بشکنم عهد تو پس درست شد
کاین همه ذکر دوستی لاف دروغ می زنم
-
اگر که در همه مدت عمرم، یک بار عهد تو را زیر پا بگذارم، این حرف درست است که «همه ذکر دوستی که مینمایم همگی لاف دروغ هستند»
-
-
-
پیشم از این سلامتی بود و دلی و دانشی
عشق تو آتشی بزد پاک بسوخت خرمنم
-
پیش از این دارایی من سلامتیام بود و دلم و دانشی که داشتم. عشق تو آتشی بر همه داراییام زد و تمام خرمنم را سوزاند.
-
-
-
شهری اگر به قصد من جمع شوند و متفق
با همه تیغ برکشم وز تو سپر بیفکنم
-
اگر همه مردم یک شهر با هم جمع گردند تا بر علیه من بجنگند، بروی همه آنها شمشیر میکشم ولی در برابر تو سپرم را هم میاندازم.
-
-
-
چند فشانی آستین بر من و روزگار من
دست رها نمی کند مهر گرفته دامنم
-
چقدر برای من و روزگار من دست تکان میدهی، مهر دامن من را گرفته است و دست از سر من بر نمیدارد.
-
-
-
گر به مراد من روی ور نروی تو حاکمی
من به خلاف رای تو گر نفسی زنم زنم
-
چه مطابق میل من باشی و چه نباشی، تو فرمانروا هستی. اگر من برخلاف نظر تو حرفی بزنم و نفسی بکشم، مرد نیستم (مردانگی ندارم، زن هستم)
-
-
-
این همه نیش می خورد سعدی و پیش می رود
خون برود در این میان گر تو تویی و من منم
-
سعدی این همه نیشتر میخورد و باز به پیش میرود. اگر تو، تو باشی و من، من باشم، در این میان خون جاری خواهد شد.
-
چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/چشم-که-بر-تو-می-کنم-چشم-حسود-می-کنم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6000 تومان)
بخت
- بخت
- بخش، سهم، قسمت
- دولت، اقبال، سعادت
- اختر، طالع
- اتفاق، شانس
تیغ
- تیغ
- شمشیر، هر چیز برنده
فشانی آستین
- آستین افشاندن
- آستین فشاندن
- آستین برفشاندن
- دست افشاندن
- به نشانه مهر و دوستی و تحسین، دست (و در نتیجه آستین) تکان دادن
- رقص دستها