بن

بُن
ریشه، بنیاد
پایان، آخر
1

کاربردهای بن

  • کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی

    از تیشه هیزم شکن و اره نجار

  • مهرگیاه عهد من تازه ترست هر زمان

    ور تو درخت دوستی از بن و بیخ برکنی

  • فتح بدندان دیتش جان کنان

    از بن دندان شده دندان کنان

  • از بن دندان سر دندان گرفت

    داد بشکرانه کم آن گرفت

  • چو بنشیند ازیشان سپهبد سخن

    یکی نامور نافه افکند بن

  • سخن را سرست ای خردمند و بن

    میاور سخن در میان سخن