عدم

عدم
نیستی، نابودی
در اصطلاح فلسفه ، مقابل وجود است
فقر، درویشی
1

کاربردهای عدم

  • بده ساقی آن می کز او جام جم

    زند لاف بینایی اندر عدم

  • به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

    ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

  • تا نبرد خوابت ازو گوشه کن

    اندکی از بهر عدم توشه کن