در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

متن در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

در لحظه‌ی مرگم هم همچنان در آرزوی رسیدن به تو هستم؛ به این امید جان می‌دهم که پس از مرگم، پیکرم به خاک کوی تو تبدیل شود.
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

در صبح قیامت که سر از خاک بلند می‌کنم، برای گفتگو با تو و درباره‌ی تو بر خواهم خاست و در جستجوی تو خواهم بود.
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

در مجلسی که زیبارویان دنیا و آخرت وارد می‌شوند، نگاهم به سوی تو است و بنده روی تو هستم.
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

اگر هزار سال در خوابگاه نیستی بخوابم، سرانجام با بوی موی تو از این خواب آگاه خواهم شد.
حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم

جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

سخنی از گلزار نمی‌گویم. گلی از بهشت نمی‌بویم. به دنبال زیبایی حور نیستم بلکه دوان دوان به سوی تو خواهم آمد.
می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان

مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

از دست ساقی بهشت، شراب بهشتی نخواهم نوشید؛ من نیازی به شراب ندارم چرا که خود از چهره‌ی زیبای تو مست هستم.
هزار بادیه سهلست با وجود تو رفتن

و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

وقتی که تو همراه من باشی، پیمودن هزاران بیابان کشنده، آسان است؛ ای سعدی آگاه باش که اگر در راه عاشقی صادق نباشی، به دنبال معشوق نیستی بلکه در پی خودپرستی هستی