پی

پی
پا، قدم، گام
فاصلة میان دو کف پا هنگام راه رفتن
بنیاد
نشان پا، ردُ پا
تاب ، توان
مقدار کف پا
عقب ، پس
1

کاربردهای پی

  • مگر خضر مبارک پی درآید

    ز یمن همتش کاری گشاید

  • مگر خضر مبارک پی تواند

    که این تنها بدان تنها رساند

  • سلاطین عزلت گدایان حی

    منازل شناسان گم کرده پی

  • محال است سعدی که راه صفا

    توان رفت جز بر پی مصطفی

  • چون خرد در ره تو پی گردد

    گرد این کار وهم کی گردد

  • می پاید تا تو در پی آیی

    سرباز پس است تا کی آیی

  • تا او نشدی ز مرغ تا مور

    کس پی ننهاد گرد آن گور

  • چو آید به ایران پی فرخش

    ز چرخ آنچ پرسد دهد پاسخش