کین

کین
کینه، عداوت و دشمنی
انتقام
خشم و غضب
1

کاربردهای کین

  • که تا او به تخت کیی برنشست

    در کین و دست بدی را ببست

  • بخواهد هم از تو پدر کین من

    چو بیند که خاکست بالین من

  • بدو گفت سهراب کین بدتریست

    به آب دو دیده نباید گریست

  • گو پیلتن را چو بر پشت زین

    ندیدند گردان بران دشت کین

  • به کین سیاوش ز افراسیاب

    ز خون کرد گیتی چو دریای آب

  • میان را ببندد به کین پدر

    کند کشور تور زیر و زبر

  • کنون رزم سهراب رانم نخست

    ازان کین که او با پدر چون بجست