اگر تندبادی براید ز کنج
فردوسی
https://www.sherfarsi.ir/ferdowsi/اگر-تندبادی-براید-ز-کنج

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (7000 تومان)

  1. اگر تندبادی براید ز کنج

    بخاک افگند نارسیده ترنج

    اگر طوفانی از گوشه‌ای بلند شود و نارنج نرسیده‌ای را بر زمین بیندازد

  2. ستمکاره خوانیمش ار دادگر

    هنرمند دانیمش ار بی هنر

    اگر دادگر و عادل باشد، او را ستمکار می‌نامیم. اگر بی‌هنر باشد، او را هنرمند می‌انگاریم

  3. اگر مرگ دادست بیداد چیست

    ز داد این همه بانگ و فریاد چیست

    اگر مرگ بحق باشد، پس بی‌انصافی چیست؟ چرا برای برپاشدن عدل، این‌همه سر و صدا به راه می‌اندازیم؟!

  4. ازین راز جان تو آگاه نیست

    بدین پرده اندر ترا راه نیست

    روان تو از این راز آگاهی ندارد. تو قادر به شناخت این موضوع نیستی. (تو را پشت این پرده راه نمی‌دهند تا حقیقت را ببینی)

  5. همه تا در آز رفته فراز

    به کس بر نشد این در راز باز

    همواره تا زمانی که درِ دروازه‌ی غم و حسرت بسته نشود، درِ این راز بروی کسی باز نخواهد شد (این راز بر هیچ کسی آشکار نخواهد شد.) (انسان‌ها تا زمانی که دچار غم مرگ هستند، نمی‌توانند از راز آن آگاهی پیدا کنند)

  6. برفتن مگر بهتر آیدش جای

    چو آرام یابد به دیگر سرای

    شاید با رفتن، جای بهتری پیدا کند؛ هنگامی که در سرای دیگر (جهان پس از مرگ) به آرامش برسد.

  7. دم مرگ چون آتش هولناک

    ندارد ز برنا و فرتوت باک

    نفس مرگ، همانند آتشی وحشتناک است که هیچ ترسی از پیر و جوان ندارد (پیر و جوان، همه را نابود می‌کند)

  8. درین جای رفتن نه جای درنگ

    بر اسپ فنا گر کشد مرگ تنگ

    اینجا، که جای رفتن است، محل توقف کردن نیست؛ اگر مرگ تو را محکم به اسب نابودی ببندد.

  9. چنان دان که دادست و بیداد نیست

    چو داد آمدش جای فریاد نیست

    اینگونه فکر کن که این امر بحق و منصفانه است و ناعادلانه نیست. وقتی که عدالت برای او برقرار شده است، جایی برای فریاد و شکایت وجود ندارد.

  10. جوانی و پیری به نزدیک مرگ

    یکی دان چو اندر بدن نیست برگ

    هنگامی که بدن در برابر مرگ توان مقابله ندارد، باید بدانی که جوانی و پیری برای مرگ تفاوتی ندارند.

  11. دل از نور ایمان گر آگنده ای

    ترا خامشی به که تو بنده ای

    اگر دلت را با نور ایمان پر کرده‌ای، برای تو خاموشی و سکوت بهتر است چرا که تو بنده هستی (و اختیاری از خودت نداری)

  12. برین کار یزدان ترا راز نیست

    اگر جانت با دیو انباز نیست

    اگر روانت همنشین و همانند دیو نباشد، این کار خداوند برای تو امر پوشیده‌ای نیست

  13. به گیتی دران کوش چون بگذری

    سرانجام نیکی بر خود بری

    در جهان، سعی و تلاشت این باشد که هنگامی که از این دنیا رفتی، سرانجام با خودت نیکی ببری

  14. کنون رزم سهراب رانم نخست

    ازان کین که او با پدر چون بجست

    اکنون در ابتدا رزم سهراب را می‌سرایم و خواهم گفت که چطور او با پدرش دشمنی کرد.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (7000 تومان)

  • ترنج

    ترنج
    بالنگ
    میوه ای است معروف و مشهور از نارنج بزرگتر و بدلیل چین و شکن زیادی که روی پوستش دارد، ترنج نامیده شده است.
  • بانگ

    بانگ
    آواز بلند، فریاد
  • آز

    آز
    زیاده خواهی . طمع. ولع. حرص- تنگ چشمی
    غم و حسرت
    هوی و آرزو
    حاجت و نیاز
  • فراز

    فراز
    بلندی، اوج
    سربالایی
    باز، گشاده
    بسته
    جمع
    کنار، نزد، پیش
    نخست، ازل
  • آگنده

    آکنده
    آگنده
    پر، انباشته
    پنهان، پوشیده
  • دیو

    دیو
    موجودی خیالی شبیه به انسان ، اما بسیار تنومند و زشت دارای شاخ و دُم
    شیطان، ابلیس
  • کین

    کین
    کینه، عداوت و دشمنی
    انتقام
    خشم و غضب