فهرست شعرهای
محمدعلی بهمنی
تمامی اشعار
بهار بهار
دهاتی
ساده بگم دهاتی ام
شب که آرام تر از پلک تو را ...
تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
غزلی چون خود شما زیبا
با غروب این دل گرفته مرا
اما من آن مورم که همواره به دنبال ...
در گوشه ای از آسمان ابری شبیه سایه ی من بود
از هر طرف نرفته به بن بست میرسیم
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو
خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می ...
زمانه وار اگر می پسندیم کر و لال
این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد
من با غزلی قانعم و با غزلی شاد
بارانی
با همه ی بی سر و سامانی ام
گفتگو
می پرسد از من کیستی می گویمش اما نمی داند
شبهای شعر خوانی من بی فروغ نیست
گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم
دلم برای خودم تنگ می شود
اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
او سرسپرده می خواست من دلسپرده بودم
من زنده بودم اما انگار مرده بودم
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامده ماه
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب
این غزلها همه جانپاره ی دنیای منند
پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان
خسته
از زندگی از این همه تکرار خسته ام
آن بهاری باغها و این بیابانی زمستان
ناگهان دیدم که دورافتاده ام از همرهانم
هی مترسک کلاه را بردار
قطره قطره اگر چه آب شدیم
نیستی شاعر که تا معنای حافظ را بدانی
تا گل غربت نرویاند بهار از خاک جانم
من قصد نفی بازی گل را و باران ...
تنهایی ام را با تو قسمت می کنم سهم کمی نیست
در آتش تو زاده شد ققنوس شعر من
در دیگران می جویی ام اما بدان ای دوست
خون هر آن غزل که نگفتم بپای تست
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است
آیینه در جواب من باز سکوت می کند
این شفق است یا فلق مغرب و مشرقم بگو
گلهای بی شمیم به وجدم نمی کشند
امسال نیز یکسره سهم شما بهار
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
خوش به حال من ودریا و غروب و خورشید
حیف انسانم ومی دانم تا همیشه تنها هستم
تکیه بر جنگل پشت سر