-
-
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
تا راهرو نباشی کی راهبر شوی
-
ای ناآگاه! تلاش کن که به شناخت برسی. تا مدتی از اصحاب حقیقت پیروی نکنی، به مرتبهی پیشوایی نمیرسی
-
-
-
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی
-
هشیار باش ای جوان! در مدرسهای که حقیقت را آموزش میدهند و در کلاس درسی که استاد آن عشق است، درس بیاموز تا شاید روزی تو هم آگاه و صاحب خبر شوی.
-
-
-
دست از مس وجود چو مردان ره بشوی
تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی
-
همانند مردان راه، تو هم از وجود خود دست بکش تا به کیمیای عشق دست پیدا کنی و به طلا تبدیل شوی.
-
-
-
خواب و خورت ز مرتبه خویش دور کرد
آن گه رسی به خویش که بی خواب و خور شوی
-
خواب و خوراک تو را از مرتبهی والای اصلیت دور کرده است؛ زمانی میتوانی به خویشتن خویش برسی که از اندیشهی مادیات (خواب و خوراک) رها شده باشی.
-
-
-
گر نور عشق حق به دل و جانت اوفتد
بالله کز آفتاب فلک خوبتر شوی
-
اگر نور عشق الهی به دل و جانت بتابد، قسم به خدا که از خورشید آسمان هم بهتر و درخشانتر خواهی شد.
-
-
-
یک دم غریق بحر خدا شو گمان مبر
کز آب هفت بحر به یک موی تر شوی
-
یک لحظه خودت را در دریای عشق به خدا غرق کن؛ پس از آن، دیگر اگر در هفت دریای بزرگ هم بیفتی، حتی یک مو از تنت هم خیس نخواهد شد.
-
-
-
از پای تا سرت همه نور خدا شود
در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی
-
هنگامی که در راه صاحب زیبایی پا و سرت را فدا کنی، سر تا پایت را نور خدا فرا خواهد گرفت.
-
-
-
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
زین پس شکی نماند که صاحب نظر شوی
-
اگر چهره و زیبایی خداوند جلو چشمانت باشد، بی هیچ شکی، تو هم بینا خواهی شد.
-
-
-
بنیاد هستی تو چو زیر و زبر شود
در دل مدار هیچ که زیر و زبر شوی
-
اگر بنای هستیات را ویران کردی، دیگر هراسی از منقلب شدن نخواهی داشت.
-
-
-
گر در سرت هوای وصال است حافظا
باید که خاک درگه اهل هنر شوی
-
ای حافظ! اگر میخواهی به وصال برسی باید که خاک درگاه دانایان شوی.
-
ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/ای-بی-خبر-بکوش-که-صاحب-خبر-شوی
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
کیمیای
- کیمیا
- ماده ای که به عقیدة قدما می توانست مس را تبدیل به طلا کند.
- مکر و حیله
- عشق و عاشقی
- هر چیز نادر و نایاب ، دست نیافتنی
- (در تصوف) نظر پیرو مرشد کامل
فلک
- فلک
- آسمان، سپهر، گردون
- فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.
هفت بحر
- هفت دریا
- هفت بحر
- هفت آب
- هفت محیط
- هفت دریای بزرگ دنیای قدیم: 1-دریای چین 2-دریای مغرب (مدیترانه غربی) 3-دریای روم (مدیترانه شرقی) 4-بحر بنطش (دریای سیاه) 5-بحر طبریه (دریای طبریه در فلسطین) 6-بحر جرجان (دریای خزر) 7-بحر خوارزم (دریاچه آرال)
وصال
- وصال
- وصل
- رسیدن به معشوق
- وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.
هوای
- هوی
- هوا
- میل، خواهش، آرزو
- عشق