-
-
یکی گفت با صوفیی در صفا
ندانی فلانت چه گفت از قفا
-
یک نفر از روی صفا و اخلاص، به یک صوفی گفت: «نمیدانی که فلان شخص پشت سرت چه گفت»
-
-
-
بگفتا خموش ای برادر بخفت
ندانسته بهتر که دشمن چه گفت
-
صوفی پاسخ داد: ای برادر! ساکت شو که خواب بودن و ندانستن، بهتر از این است که بدانی که دشمنت چه گفته است
-
-
-
کسانی که پیغام دشمن برند
ز دشمن همانا که دشمن ترند
-
کسانی که پیام دشمن را جای دیگری بازگو میکنند، به واقع از دشمن، دشمنتر هستند.
-
-
-
کسی قول دشمن نیارد به دوست
جز آن کس که در دشمنی یار اوست
-
هیچ کسی سخن دشمن را نزد دوست بازگو نمیکند مگر کسی که در دشمنی، یار دشمن او است.
-
-
-
نیارست دشمن جفا گفتنم
چنان کز شنیدن بلرزد تنم
-
دشمن جرأت این را نداشت که به من بد و بیراه بگوید، بگونهای که از شنیدن آن دشنام، تنم شروع به لرزیدن کند
-
-
-
تو دشمن تری کاوری بر دهان
که دشمن چنین گفت اندر نهان
-
تو دشمنتر از آن دشمن هستی که میگویی: «دشمن پنهانی چنین گفت»
-
-
-
سخن چین کند تازه جنگ قدیم
به خشم آورد نیکمرد سلیم
-
خبربَر جنگی که کهنه شده است را تازه میکند (دشمنیهایی که فراموش شدهاند را زنده میکند) مرد نیک سرشت صلحجو را خشمگین میسازد
-
-
-
ازان همنشین تا توانی گریز
که مر فتنه خفته را گفت خیز
-
تا توان داری از همنیشینی با کسی که «به بلوای خوابیده میگوید بلند شو (آشوب را دوباره برپا می کند)» پرهیز کن
-
-
-
سیه چال و مرد اندر او بسته پای
به از فتنه از جای بردن به جای
-
اگر پای مرد در چاه تاریک بسته باشد بهتر از این است که ستیزه را از جایی به جایی دیگر ببرند
-
-
-
میان دو تن جنگ چون آتش است
سخن چین بدبخت هیزم کش است
-
جنگ میان دو شخص همانند آتشی است که خبربَر بیچاره آتش بیار آن است.
-
حکایت اندر نکوهش غمازی و مذلت غمازان
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/حکایت-اندر-نکوهش-غمازی-و-مذلت-غمازان
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5000 تومان)