دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/دست-به-جان-نمی-رسد-تا-به-تو-برفشانمش

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  1. دست به جان نمی رسد تا به تو برفشانمش

    بر که توان نهاد دل تا ز تو واستانمش

  2. قوت شرح عشق تو نیست زبان خامه را

    گرد در امید تو چند به سر دوانمش

  3. ایمنی از خروش من گر به جهان دراوفتد

    فارغی از فغان من گر به فلک رسانمش

  4. آه دریغ و آب چشم ار چه موافق منند

    آتش عشق آن چنان نیست که وانشانمش

  5. هر که بپرسد ای فلان حال دلت چگونه شد

    خون شد و دم به دم همی از مژه می چکانمش

  6. عمر منست زلف تو بو که دراز بینمش

    جان منست لعل تو بو که به لب رسانمش

  7. لذت وقت های خوش قدر نداشت پیش من

    گر پس از این دمی چنان یابم قدر دانمش

  8. نیست زمام کام دل در کف اختیار من

    گر نه اجل فرارسد زین همه وارهانمش

  9. عشق تو گفته بود هان سعدی و آرزوی من

    بس نکند ز عاشقی تا ز جهان جهانمش

  10. پنجه قصد دشمنان می نرسد به خون من

    وین که به لطف می کشد منع نمی توانمش

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (5000 تومان)

  • فغان

    فغان
    افغان
    کلمه تاسف یعنی آه، دریغا
    ناله و فریاد و زاری
    بانگ و شور و غوغا
  • فلک

    فلک
    آسمان، سپهر، گردون
    فلکه ، چوبی که در وسط آن ریسمان کوتاهی بسته شده بود که پای مجرم را در آن می بستند و می زدند.
  • لعل

    لعل
    از سنگ های گرانبها به رنگ سرخ
  • کام

    کام
    خواهش . آرزو. مطلوب . خواست
    تنعم . خوشی . ناز ونعمت . برخورداری
    لذت، عیش، تمتع، بهره‌مندی
  • زمام

    زمام
    مهار و عنان شتر و اسب
  • اجل

    اَجَل
    هنگام، زمان، زمانه، مهلت
    مرگ، زمان مرگ