-
-
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم
-
اگر روزی بیاید که بتوانم حقم را از تو بگیرم، برای جبران مافات، یک شب به دست افشانی (رقص دستها) میپردازم.
-
-
-
چنانت دوست می دارم که گر روزی فراق افتد
تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم
-
آن قدر تو را دوست دارم که اگر یک روز جدا شویم، تو میتوانی دوری من را تحمل کنی اما من نمیتوانم.
-
-
-
دلم صد بار می گوید که چشم از فتنه بر هم نه
دگر ره دیده می افتد بر آن بالای فتانم
-
در دل صد بار به خودم میگویم که در برابر فتنه معشوق، چشمانت را ببند. اما در راه دیگر، چشمانم به قد و بالای آن محبوب بسیار زیبا میافتد.
-
-
-
تو را در بوستان باید که پیش سرو بنشینی
و گر نه باغبان گوید که دیگر سرو ننشانم
-
در بوستان، تو باید در کنار سرو بنشینی چرا که در غیر اینصورت، باغبان خواهد گفت که دیگر سروی نخواهم کاشت.
-
-
-
رفیقانم سفر کردند هر یاری به اقصایی
خلاف من که بگرفته است دامن در مغیلانم
-
دوستانم به مسافرت رفتند؛ هر یک به مکانی دور دست. بر خلاف من، که دامن لباسم به خار مغیلان گیر کرده است و اجازه حرکت به من نمیدهد.
-
-
-
به دریایی درافتادم که پایانش نمی بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی دانم
-
در دریایی گرفتار شدم که پایانی برای آن متصور نیستم. با کسی به زورآزمایی پرداختم که چارهاش را نمیدانم.
-
-
-
فراقم سخت می آید ولیکن صبر می باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم
-
دوری برایم سخت است ولی باید صبر و تحمل داشت چرا که اگر از سختی فرار کنم، آنگاه یاری سست پیمان به شمار خواهم آمد.
-
-
-
مپرسم دوش چون بودی به تاریکی و تنهایی
شب هجرم چه می پرسی که روز وصل حیرانم
-
از من نپرس که تنهایی و تاریکی دیشب را چگونه سپری کردی؟ چطور از شب دوری از من سوال میپرسی در حالی که در روز دیدار، سرگشته هستم.
-
-
-
شبان آهسته می نالم مگر دردم نهان ماند
به گوش هر که در عالم رسید آواز پنهانم
-
شبها به آهستگی ناله میکنم تا شاید دردم پنهان بماند. اما این ناله پنهانیام به گوش همه مردم دنیا رسید!
-
-
-
دمی با دوست در خلوت به از صد سال در عشرت
من آزادی نمی خواهم که با یوسف به زندانم
-
یک لحظه در خلوت با دوست بودن، بهتر از صد سال خوشگذرانی کردن است. من نمیخواهم که از زندان آزاد شوم چرا که در زندان در کنار محبوبم هستم.
-
-
-
من آن مرغ سخندانم که در خاکم رود صورت
هنوز آواز می آید به معنی از گلستانم
-
من آن پرنده خوشسخنی هستم که حتی زمانی که صورتم در خاک گور فرو رفته است، هنوز فریاد معنی از گلستان من به گوش میرسد.
-
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/من-آن-مرغ-سخندانم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(5500 تومان)
دستی برافشانم
- آستین افشاندن
- آستین فشاندن
- آستین برفشاندن
- دست افشاندن
- به نشانه مهر و دوستی و تحسین، دست (و در نتیجه آستین) تکان دادن
- رقص دستها
انصاف
- انصاف
- عدل، داد، راستی
فراق
- فراق
- جدایی و دوری (از یار)
فتنه
- فتنه
- آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی
فتانم
- فتان
- بسیار فتنهجو
- بسیار زیبا و دلربا
سرو
- سرو
- درختی است همواره سبز که در سه نوع است: سرو ناز که شاخهایش متمایل است ، سرو آزاد که شاخهایش راست رسته باشد و سرو سهی که دو شاخه راست رسته دارد.
اقصایی
- اقصی
- دورتر، دور
مغیلانم
- مغیلان
- درختی خاردار که در مصر و عربستان فراوان و شبیه به درخت اقاقیا، ولی غیر از آن است و به عربی، امغیلان (مادر دیوها) مینامند
وصل
- وصال
- وصل
- رسیدن به معشوق
- وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.
عشرت
- عشرت
- معاشرت کردن، خوشگذرانی، کامرانی