می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/می-روم-وز-سر-حسرت-به-قفا-می-نگرم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (10000 تومان)

  1. می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم

    خبر از پای ندارم که زمین می سپرم

    می‌روم و با حسرت به پشت سرم نگاه می‌کنم. در حالی که دارم راه می‌روم، ولی هیچ احساسی از پاهایم ندارم.

  2. می روم بی دل و بی یار و یقین می دانم

    که من بی دل بی یار و نه مرد سفرم

    بدون یار و بدون معشوق دارم می‌روم و مطمئن هستم که من بدون محبوبم، مرد سفر نیستم.

  3. خاک من زنده به تأثیر هوای لب توست

    سازگاری نکند آب و هوای دگرم

    جسم من در اثر قدرت عشق لبان تو زنده است. من با آب و هوای دیگری سازگاری ندارم.

  4. وه که گر بر سر کوی تو شبی روز کنم

    غلغل اندر ملکوت افتد از آه سحرم

    آه که اگر یک شب تا صبح بر سر کوی تو باشم، از آه سحری من، همهمه‌ای در آسمان به پا خواهد شد.

  5. پای می پیچم و چون پای دلم می پیچد

    بار می بندم و از بار فروبسته ترم

    (هنگام راه رفتن) پایم می‌پیچد و دلم هم همانند پایم می‌پیچد (در رنج و عذاب است). بار سفر می‌بندم و بیشتر از کوله‌بارم، در هم پیچیده و در هم فرورفته هستم.

  6. چه کنم دست ندارم به گریبان اجل

    تا به تن در ز غمت پیرهن جان بدرم

    چکار کنم که دستم به یقه اجل نمی‌رسد تا از غم تو، جانم را (که همانند پیراهنی بر تنم است) پاره کنم.

  7. آتش خشم تو برد آب من خاک آلود

    بعد از این باد به گوش تو رساند خبرم

    آتش خشم و غضب تو آبروی منِ خاک پوش را برد. پس از این خبر من را از گوش باد خواهی شنید.

  8. هر نوردی که ز طومار غمم باز کنی

    حرف ها بینی آلوده به خون جگرم

    هر پیچ و تایی که از نامه بلندبالای غمم باز کنی، سخنانی می‌بینی که با خون جگرم نگاشته شده‌اند.

  9. نی مپندار که حرفی به زبان آرم اگر

    تا به سینه چون قلم بازشکافند سرم

    نه! خیال نکن که حتی اگر همانند قلم، سرم را تا سینه‌ام بشکافند، حرفی (شکایتی) به زبان بیاورم.

  10. به هوای سر زلف تو درآویخته بود

    از سر شاخ زبان برگ سخن های ترم

    به عشق سر زلفان تو، سخنان تازه‌ام همانند برگی از نوک زبانم (که همانند شاخه‌ای بود) آویزان بود.

  11. گر سخن گویم من بعد شکایت باشد

    ور شکایت کنم از دست تو پیش که برم

    اگر از این به بعد حرفی بزنم، سخنانم رنگ شکایت به خود می‌گیرند. و اگر بخواهم شکایت کنم، شکایتم را از دست تو به نزد کدام قاضی ببرم؟

  12. خار سودای تو آویخته در دامن دل

    ننگم آید که به اطراف گلستان گذرم

    خیال عشق تو همانند خاری بر دامن دلم آویزان است. شرم‌آور است اگر از اطراف گلستان عبور کنم.

  13. بصر روشنم از سرمه خاک در توست

    قیمت خاک تو من دانم کاهل بصرم

    روشن‌بینی‌ام به دلیل سرمه‌ای است که از خاک آستان تو بر دیدگانم کشیده‌ام. من که دارای بینش عمیق هستم، ارزش خاک آستان تو را می‌دانم.

  14. گر چه در کلبه خلوت بودم نور حضور

    هم سفر به که نماندست مجال حضرم

    اگر چه در کلبه تنهایی‌ام، نور حضور تو جاری است. ولی بهتر است سفر کنم چرا که دیگر فرصتی برای ماندن ندارم.

  15. سرو بالای تو در باغ تصور برپای

    شرم دارم که به بالای صنوبر نگرم

    قد و بالای همچون سرو تو در باغ خیال من به پا ایستاده است. خجالت می‌کشم که به قد و بالای صنوبر نگاه کنم.

  16. گر به تن بازکنم جای دگر باکی نیست

    که به دل غاشیه بر سر به رکاب تو درم

    اگر با جسمم به جای دیگری دور از تو بروم، خیالی نیست! چرا که جسمم هر کجا که باشد، از بعد روح و روان، زین بر سر گذاشته و در رکاب تو هستم.

  17. گر به دوری سفر از تو جدا خواهم ماند

    شرم بادم که همان سعدی کوته نظرم

    اگر دوری سفر باعث شود که از یاد تو جدا شوم، شرم بر من باد که در این صورت، سعدی کوته‌فکری بیش نیستم.

  18. به قدم رفتم و ناچار به سر بازآیم

    گر به دامن نرسد چنگ قضا و قدرم

    با پاهایم رفتم و اگر دست سرنوشت به دامن من نرسد (اگر سرنوشت بگذارد)، مطمئناً با سر برخواهم گشت.

  19. شوخ چشمی چو مگس کردم و برداشت عدو

    به مگسران ملامت ز کنار شکرم

    همانند مگس، بی‌ادبی کردم و دشمن من را با سرزنش خود (که همانند مگس‌ران بود) از دور و بر شیرینی دور کرد.

  20. از قفا سیر نگشتم من بدبخت هنوز

    می روم وز سر حسرت به قفا می نگرم

    من بیچاره، هنوز از پس گردنی خوردن سیر نشده‌ام! می‌روم و با حسرت به پشت سرم نگاه می‌کنم.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (10000 تومان)

  • قفا

    قفا
    پس گردن ، پشت گردن
    پشت - پی ، دنبال .- عقب
  • هوای

    هوی
    هوا
    میل، خواهش، آرزو
    عشق
  • غلغل

    غلغل
    همهمه و فریاد
    آواز تعداد زیادی بلبل و یا پرندگان دیگر
  • نوردی

    نورد
    پیچ و تاب، حلقه، پیچ، تا
  • طومار

    طومار
    نامه، دفتر،‌ نوشته دراز
  • سودای

    سودا
    نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید می‌آید.
    خیال خام، خیال باطل
    سیاه
    داد و ستد، معامله، خرید و فروش
  • بصر

    بصر
    دیده، چشم، بینایی
  • سرمه

    سرمه
    گرد نرم شدة سولفور آهن یا نقره که برای سیاه کردن مژه ها و پلک ها به کار می رود
  • صنوبر

    صنوبر
    درختی از تیره ٔ ناژویان (مخروطیان ) دارای برگهای ضخیم و کوتاه و مخروطهای باریک و دراز.
  • غاشیه

    غاشیه
    پوشش زین
    رستاخیز، قیامت
  • رکاب

    رکاب
    حلقه ای فلزی در دو طرف زین که سوار هنگام سوار شدن پا را در آن قرار می دهد.
  • شوخ

    شوخی
    شوخ
    بی‌ادبی، بی‌حیایی
    گستاخی، بی‌باکی
    چرکی، پلیدی
    عشوه‌گری، ناز و دلربایی