-
-
چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
تیرباران قضا را جز رضا جوشن مکن
-
اگر از دوست چشمداشت داری، به سخنان دشمنان گوش نده. در برابر تیرباران سرنوشت، بجز از رضایت و خشنودی در جای دیگری پناه نگیر.
-
-
-
هر که ننهادست چون پروانه دل بر سوختن
گو حریف آتشین را طوف پیرامن مکن
-
به کسی که همانند پروانه به سوختن تن نداده باشد، بگو که در اطراف حریف آتشین نگردد.
-
-
-
جای پرهیزست در کوی شکرریزان گذشت
یا به ترک دل بگو یا چشم بر روزن مکن
-
جا دارد که از گذر کردن در اطراف کوی شکرریزان اجتناب شود. یا از خیر دلت بگذر و آن را رها کن و یا از روزنه نگاه نکن
-
-
-
کیست کو بر ما به بیراهی گواهی می دهد
گو ببین آن روی شهرآرا و عیب من مکن
-
آن چه کسی است که به گمراهی ما شهادت میدهد؟ به او بگو که آن روی زیبای آرامش دهنده را ببین و بر ما خرده نگیر
-
-
-
دوستان هرگز نگردانند روی از مهر دوست
نی معاذالله قیاس دوست با دشمن مکن
-
دوستان هرگز از محبت دوست برنمیگردند. نه پناه بر خدا! هرگز دوست را با دشمن مقایسه نکن
-
-
-
تا روان دارد روان دارم حدیثش بر زبان
سنگ دل گوید که یاد یار سیمین تن مکن
-
تا زمانی که جانم، جان دارد، سخن دوست را بیان خواهم کرد. تنها سنگدل میتواند بگوید که به یاد یاری که بدنی سفید دارد، نباش
-
-
-
مردن اندر کوی عشق از زندگانی خوشترست
تا نمیری دست مهرش کوته از دامن مکن
-
در کوی عشق مردن، دلپذیرتر از زندگی کردن است. تا لحظهی مرگ از رسیدن به محبت او ناامید نشو.
-
-
-
شاهد آیینه ست و هر کس را که روی خوب نیست
گو نگه زنهار در آیینه روشن مکن
-
زیبارو همانند آیینه است و به کسی که چهرهی زیبایی ندارد بگو که زیاد در آیینه شفاف نگاه نکند.
-
-
-
سعدیا با شاهد سیمین نشاید پنجه کرد
گر چه بازو سخت داری زور با آهن مکن
-
ای سعدی! درست نیست که پنجه در پنجه شاهد سیمین اندام بیندازی. درست است که بازویی قوی داری، اما با آهن زور ورزی نکن.
-
چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/چشم-اگر-با-دوست-داری-گوش-با-دشمن-مکن
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(4500 تومان)
جوشن
- جوشن
- خفتان.سلاحی باشد غیر زره چه زره تمام از حلقه است و جوشن حلقه و تنگه ٔ آهن هم باشد.
طوف
- طوف
- گرد چیزی گشتن
- گردش
شکرریزان
- شکرریزان
- در حال نثار کردن
- در حال اشک ریختن
- خندان
- سخن شیرین گویان
شهرآرا
- شهرآرا
- شهرآرای
- آذین بندی شهر
- آرایش دهندهی شهر
- آنکه به زیبایی مایهی آرامش شهر شود
معاذالله
- معاذالله
- پناه بر خدا
سیمین
- سیمین
- سیم
- نقرهای
- سفید، روشن
- خوب، ظریف
شاهد
- شاهد
- خوبروی، زیبا چهره
زنهار
- زنهار
- زینهار
- پناه و امان و مهلت
- (صوت): البته. (برای تاکید هم به کار می رود)
- (صوت ) پرهیز و اجتناب
- ترس و بیم
- هوش و آگاهی
- شتاب و تعجیل