زوال

زوال
نیست شدن ، از بین رفتن
نقصان
ناپایداری
نیستی
خرابی
آفت ، بلا
1

کاربردهای زوال

  • هر شبی روزی و هر روز زوالی دارد

    شب وصل من و معشوق مرا آخر نیست

  • این عشق را زوال نباشد به حکم آنک

    ما پاک دیده ایم و تو پاکیزه دامنی

  • نه آفتاب وجود ضعیف انسان را

    که آفتاب فلک را ضرورتست زوال

  • بسته بر حضرت تو راه خیال

    بر درت نانشسته گرد زوال

  • تو اندر کشور تن پادشاهی

    زوال دولت خود چندخواهی