-
-
براهی در سلیمان دید موری
که با پای ملخ میکرد زوری
-
سلیمان مورچهای را در راهی دید که داشت با پای ملخ زورآزمایی میکرد.
-
-
-
بزحمت خویش را هر سو کشیدی
وزان بار گران هر دم خمیدی
-
با زحمت و تلاش خودش را به هر طرف میکشید و در اثر فشار آن بار سنگین، هر زمان خم میشد.
-
-
-
ز هر گردی برون افتادی از راه
ز هر بادی پریدی چون پر کاه
-
با وزش هر گردی، از راه بیرون میافتاد. با وزش هر بادی همانند پر کاهی، به آسمان بلند میشد.
-
-
-
چنان در کار خود یکرنگ و یکدل
که کارآگاه اندر کار مشکل
-
همان طوری که یک کارآگاه به کاری مشکل میاندیشد، او هم تمام توجه خود را صرف کارش کرده بود.
-
-
-
چنان بگرفته راه سعی در پیش
که فارغ گشته از هر کس جز از خویش
-
آنچنان به تلاش و کوشش مشغول بود که از هیچ کس بجز خودش خبر نداشت.
-
-
-
نه اش پروای از پای اوفتادن
نه اش سودای کار از دست دادن
-
نه قصد تسلیم شدن داشت و نه به فکر این بود که کارش را رها کند.
-
-
-
بتندی گفت کای مسکین نادان
چرائی فارغ از ملک سلیمان
-
سلیمان با خشم و غضب به او گفت: ای بیچارهی نادان! چرا از بارگاه سلیمان فارغ هستی؟
-
-
-
مرا در بارگاه عدل خوانهاست
بهر خوان سعادت میهمانهاست
-
در بارگاه دادورزی من، سفرههای زیادی پهن شده است. بر سر هر سفرهی خوشبختی که من پهن کردهام، میهمانان زیادی حضور دارند.
-
-
-
بیا زین ره بقصر پادشاهی
بخور در سفره ما هر چه خواهی
-
از این راه به کاخ پادشاهی من بیا و هر چقدر که دلت میخواهد از سفرهی ما بخور
-
-
-
به خار جهل پای خویش مخراش
براه نیکبختان آشنا باش
-
با خارِ نادانی، پای خودت را مجروح نکن. با راه و روش زندگی خوشبختان آشنا شو
-
-
-
ز ما هم عشرت آموز و هم آرام
چو ما هم صبح خوشدل باش و هم شام
-
از ما هم خوشگذرانی را یاد بگیر و هم آرامش را. همانند ما هم صبح خوشحال باش و هم شب
-
-
-
چرا باید چنین خونابه خوردن
تمام عمر خود را بار بردن
-
چرا باید اینگونه خونابه بخوری؟ چرا باید همهی عمرت را با بارکشی سپری کنی؟
-
-
-
رهست اینجا و مردم رهگذارند
مبادا بر سرت پائی گذارند
-
اینجا راه و جاده است و مردم از این راه عبور میکنند. مبادا کسی پایش را روی سرت بگذارد.
-
-
-
مکش بیهوده این بار گران را
میازار از برای جسم جان را
-
بیسبب این بار سنگین را به دوش نکش. برای جسمت، روانت را آزار نده.
-
-
-
بگفت از سور کمتر گوی با مور
که موران را قناعت خوشتر از سور
-
مور پاسخ داد: وقتی با مورچه سخن میگویی کمتر از مهمانی صحبت کن چرا که برای مورچهها، قناعت از مهمانی دلپذیرتر است.
-
-
-
چو اندر لانه خود پادشاهند
نوال پادشاهان را نخواهند
-
از آنجایی که در لانهی خودشان پادشاه هستند، نیازی به بخشش پادشاهان ندارند.
-
-
-
برو جائیکه جای چاره سازیست
که ما را از سلیمان بی نیازیست
-
به جایی برو که مشکلی را بتوانی حل کنی. اینجا ما به سلیمان نیازی نداریم.
-
-
-
نیفتد با کسی ما را سر و کار
که خود هم توشه داریم و هم انبار
-
ما نیازی به کسی نداریم چرا که هم دارای توشه هستیم و هم انبار داریم.
-
-
-
بجای گرم خود هستیم ایمن
ز سرمای دی و تاراج بهمن
-
در جای گرم خودمان، از سرمای دی و غارت بهمن آسوده هستیم.
-
-
-
چو ما خود خادم خویشیم و مخدوم
بحکم کس نمیگردیم محکوم
-
از آنجایی که ما هم خدمتگزار خودمان هستیم و هم ارباب خودمان، کس دیگری نمیتواند با فرمان خودش ما را محکوم کند.
-
-
-
مرا امید راحتهاست زین رنج
من این پای ملخ ندهم بصد گنج
-
من از این رنجی که اکنون تحمل میکنم، به آسودگیهای زیادی امیدوارم. من این پای ملخ را با صد گنج عوض نمیکنم.
-
-
-
مرا یک دانه پوسیده خوشتر
ز دیهیم و خراج هفت کشور
-
برای من یک دانه ی پوسیده از تاج و خراج هفت کشور، بهتر است.
-
-
-
گرت همواره باید کامکاری
ز مور آموز رسم بردباری
-
اگر میخواهی که همیشه خوش باشی، راه و رسم بردباری را از مورچه یاد بگیر.
-
-
-
مرو راهی که پایت را ببندند
مکن کاری که هشیاران بخندند
-
به راهی نرو که پایت را ببندند. کاری نکن که عاقلان به تو بخندند.
-
-
-
گه تدبیر عاقل باش و بینا
راه امروز را مسپار فردا
-
در زمانی که باید چاره سازی کنی، عاقل و بینا باش. کار امروز را به فردا موکول نکن.
-
-
-
بکوش اندر بهار زندگانی
که شد پیرایه پیری جوانی
-
در بهار زندگیات تلاش کن که جوانی، زیور دوران پیری است.
-
-
-
حساب خود نه کم گیر و نه افزون
منه پای از گلیم خویش بیرون
-
طلب و بدهی خودت را نه کمتر از اندازهی واقعیاش در نظر بگیر و نه بیشتر. پایت را از گلیمت درازتر نکن.
-
-
-
اگر زین شهد کوته داری انگشت
نکوبد هیچ دستی بر سرت مشت
-
اگر از این شیرینی دست بکشی، مشت هیچ دستی بر سرت کوبیده نخواهد شد.
-
-
-
چه در کار و چه در کار آزمودن
نباید جز بخود محتاج بودن
-
نه در کار کردن و نه در تجربه کردن، در هیچ جایی نباید جز خودت به کس دیگری وابسته باشی.
-
-
-
هر آن موری که زیر پای زوریست
سلیمانیست کاندر شکل موریست
-
هر مورچهای که در حال زور ورزی است، همچون سلیمانی است که به شکل مورچه درآمده است.
-
سعی و عمل
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/سعی-عمل
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(15000 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(15000 تومان)
سودای
- سودا
- نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید میآید.
- خیال خام، خیال باطل
- سیاه
- داد و ستد، معامله، خرید و فروش
پروای
- پروا
- ترس
- تاب توان
- عزم میل رغبت
- توجه التفات
ملک
- مُلْک
- پادشاهی
- بزرگی، عظمت
- مملکت و ولایت و کشور
خوانهاست
- خوان
- سفره
- طبق بزرگ چوبی
- خوردنی
عشرت
- عشرت
- معاشرت کردن، خوشگذرانی، کامرانی
نوال
- نَوال
- دهش، بخشش
- بهره، نصیب
- سزاوار
دیهیم
- دیهیم
- تاج پادشاهی
- پیشانی بند جواهر نشان
پیرایه
- پیرایه
- آرایش و زیور