در اخلاق درویشان حکایت بیست و هفتم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-اخلاق-درویشان-حکایت-بیست-و-هفتم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  1. وقتی در سفر حجاز طایفه ای جوانان صاحبدل همدم من بودند و همقدم وقت ها زمزمه ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی عابدی در سبیل منکر حال درویشان بود و بی خبر از درد ایشان

  2. تا برسیدیم به خیل بنی هلال کودکی سیاه از حی عرب بدرآمد و آوازی برآورد که مرغ از هوا درآورد اشتر عابد را دیدم که برقص اندر آمد و عابد را بینداخت و راه بیابان گرفت گفتم ای شیخ در حیوانی اثر کرد و ترا همچنان تفاوت نمیکند

  3. دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری

    تو خود چه آدمیی کز عشق بیخبری

  4. اشتر بشعر عرب در حالتست و طرب

    گر ذوق نیست ترا کژ طبع جانوری

  5. و عند هبوب الناشرات علی الحمی

    تمیل غصون البان لاالحجر الصلد

  6. بذکرش هر چه بینی در خروشست

    دلی داند در این معنی که گوشست

  7. نه بلبل بر گلش تسبیح خوانیست

    که هر خاری به تسبیحش زبانیست

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  • حال -حالتست

    حال
    حالت
    جذبه . حالتی خاص ّ که صوفیان را دست دهد. شور و وجد مکاشفه، خوش شدن صوفی
  • صاحبدل

    صاحبدل
    دارای قریحه هنری و حساس
    اهل دل، عارف
  • خیل

    خیل
    گروه لشکر، گروه سواران، گروه اسبان
    طایفه، دسته
  • بلبل

    عندلیب
    هزاردستان
    بلبل
    مرغ چمن
    مرغ سحر
    هزار
    پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
  • گلش

    گل
    هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.
  • تسبیح

    تسبیح
    خدای را به پاکی یاد کردن