کاربردهای صاحبدل
-
چنین گفت یک ره به صاحبدلی
که عمرم بسر رفت بی حاصلی
-
طریق حق رو و در هر کجا که خواهی باش
که کنج خلوت صاحبدلان مکانی نیست
-
فروغ دل و دیده مقبلان
ولی نعمت جان صاحبدلان
-
شنیدم که صاحبدلی نیکمرد
یکی خانه بر قامت خویش کرد
-
غلام عشق شو کاندیشه این است
همه صاحب دلان را پیشه این است
-
وقتی در سفر حجاز طایفه ای جوانان صاحبدل همدم من بودند و همقدم وقت ها زمزمه ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی عابدی در سبیل منکر حال درویشان بود و بی خبر از درد ایشان
-
سخن را روی در صاحبدلانست
نگویند از حرم الا به محرم
-
صاحبدلی بشنید و گفت ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در میان جان
-
نان از برای کنج عبادت گرفته اند
صاحبدلان نه کنج عبادت برای نان