صاحبدل

صاحبدل
دارای قریحه هنری و حساس
اهل دل، عارف
1

کاربردهای صاحبدل

  • چنین گفت یک ره به صاحبدلی

    که عمرم بسر رفت بی حاصلی

  • طریق حق رو و در هر کجا که خواهی باش

    که کنج خلوت صاحبدلان مکانی نیست

  • فروغ دل و دیده مقبلان

    ولی نعمت جان صاحبدلان

  • شنیدم که صاحبدلی نیکمرد

    یکی خانه بر قامت خویش کرد

  • غلام عشق شو کاندیشه این است

    همه صاحب دلان را پیشه این است

  • وقتی در سفر حجاز طایفه ای جوانان صاحبدل همدم من بودند و همقدم وقت ها زمزمه ای بکردندی و بیتی محققانه بگفتندی عابدی در سبیل منکر حال درویشان بود و بی خبر از درد ایشان

  • سخن را روی در صاحبدلانست

    نگویند از حرم الا به محرم

  • صاحبدلی بشنید و گفت ختمش به علت آن اختیار آمد که قرآن بر سر زبانست و زر در میان جان

  • نان از برای کنج عبادت گرفته اند

    صاحبدلان نه کنج عبادت برای نان