-
معلم کتابی را دیدم در دیار مغرب ترشروی تلخ گفتار بدخوی مردم آزار گداطبع ناپرهیزکار که عیش مسلمانان بدیدن او تبه گشتی و خواندن قرآنش دل مردم سیه کردی جمعی پسران پاکیزه و دختران دوشیزه بدست جفای او گرفتار نه زهره خنده و نه یارای گفتار
-
گه عارض سیمین یکی را طپانچه زدی و گه ساق بلورین دیگری شکنجه کردی القصه شنیدم که طرفی از خباثت نفس او معلوم کردند و بزدند و براندند و مکتب او را بمصلحی دادند پارسای سلیم نیکمرد حلیم که سخن بجز بحکم ضرورت نگفتی و موجب آزار کس بر زبانش نرفتی
-
کودکانرا هیبت استاد نخستین از سر برفت و معلم دومین را اخلاق ملکی دیدند و یک یک دیو شدند باعتماد حلم او علم فراموش کردند و اغلب اوقات ببازیچه فراهم نشستندی و لوح درست ناکرده در سر هم شکستندی
-
استاد و معلم چو بود بی آزار
خرسک بازند کودکان در بازار
-
بعد از دو هفته بر آن مسجد گذر کردم معلم اولین را دیدم که دل خوش کرده بودند و بمقام خویش آورده انصاف برنجیدم و لاحول گفتم که دیگر باره ابلیس را معلم ملائکه چرا کردند پیرمردی ظریف جهاندیده بشنید و بخندید و گفت
-
پادشاهی پسر بمکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
-
بر سر لوح او نبشته بزر
جور استاد به که مهر پدر
در تأثیر تربیت حکایت چهارم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/در-ت-ثیر-تربیت-حکایت-چهارم
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(3500 تومان)
عیش
- عیش
- زندگانی
- معاش
- خوشی
زهره
- زَهره
- کیسه صفرا
- مایع زرد رنگ و تلخ موجود در کیسة صفرا
- دل و جرأت
عارض
- عارض
- عرض کننده، عرض دهنده ٔ لشکر
- شکایت کننده ، شاکی .
- چهره ، رخسار
- پیشامد، حادثه
سیمین
- سیمین
- سیم
- نقرهای
- سفید، روشن
- خوب، ظریف
طپانچه
- طپانچه
- تپانچه
- سیلی
سلیم
- سلیم
- تندرست و سالم و بیعیب
- ساده دل
- آسان و ساده
- زخم خورده، مار گزیده
دیو
- دیو
- موجودی خیالی شبیه به انسان ، اما بسیار تنومند و زشت دارای شاخ و دُم
- شیطان، ابلیس
هیبت
- هیبت
- ترس
- شکوه، عظمت
لاحول
- لاحول
- مختصر «لاحول و لاقوة الا باﷲ العلی العظیم » است و آن رابرای راندن دیو و شیطان ، بر زبان آرند
- گاهی برای اعتراض به کار میرود