ساقی بده آن شراب گلرنگ
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/ساقی-بده-آن-شراب-گلرنگ

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. ساقی بده آن شراب گلرنگ

    مطرب بزن آن نوای بر چنگ

    ای ساقی! آن شراب سرخ رنگ را بده. ای مطرب! با چنگ آن آواز را بنواز

  2. کز زهد ندیده ام فتوحی

    تا کی زنم آبگینه بر سنگ

    چرا که از زهد ورزی هیچ گشایشی ندیده‌ام. تا کی شیشه‌ی شراب را بر سنگ بکوبم (از شراب خوردن اجتناب کنم)؟

  3. خون شد دل من ندیده کامی

    الا که برفت نام با ننگ

    دلم خون شد ولی هنوز به آرزوی خود نرسیده‌ام؛ تنها چیزی که رخ داده، رفتن آبروی من بوده است.

  4. عشق آمد و عقل همچو بادی

    رفت از بر من هزار فرسنگ

    با ظاهر شدن عشق، عقل همانند باد به اندازه‌ی هزار فرسنگ از من دور شد.

  5. ای زاهد خرقه پوش تا کی

    با عاشق خسته دل کنی جنگ

    ای پارسایی که جامه‌ی درویشی می‌پوشی! تا کی می‌خواهی با عاشق دلخسته ستیز کنی؟

  6. گرد دو جهان بگشته عاشق

    زاهد بنگر نشسته دلتنگ

    در حالی که عاشق دنیا و آخرت را درنوردیده است، زاهد هنوز دلتنگ در گوشه‌ای نشسته است.

  7. من خرقه فکنده ام ز عشقت

    باشد که به وصل تو زنم چنگ

    من از عشق تو، خرقه‌ی زهد را از تن بیرون آورده‌ام شاید که به وصال تو برسم.

  8. سعدی همه روز عشق می باز

    تا در دو جهان شوی به یک رنگ

    ای سعدی! هر روز عشق ورزی کن تا در دنیا و آخرت یک جور شوی.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  • ساقی

    ساقی
    کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
  • چنگ

    چنگ
    از سازهای زهی باستانی ایران. در زمان‌های قدیم، به جای سیم‌های فلزی، از تارهای ابریشم بافته شده، برای ایجاد صدا، استفاده می‌شده است.
  • کامی

    کام
    خواهش . آرزو. مطلوب . خواست
    تنعم . خوشی . ناز ونعمت . برخورداری
    لذت، عیش، تمتع، بهره‌مندی
  • فرسنگ

    فرسنگ
    فرسخ
    واحدی برای اندازه گیری مسافت؛ امروزه هر فرسنگ تقریباً شش کیلومتر است.
  • خرقه

    خِرقه
    لباسی که از وصله شدن تکه پارچه‌های گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان
  • وصل

    وصال
    وصل
    رسیدن به معشوق
    وصال نزد سالکان، مقام وحدت است. وصال نزد عرفا، مرادف با وَصْل و اتصال است.