می برزند ز مشرق شمع فلک زبانه
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/می-برزند-ز-مشرق-شمع-فلک-زبانه

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  1. می برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

    ای ساقی صبوحی درده می شبانه

    از مشرق، شمع فلک (خورشید) زبانه می‌کشد. ای ساقی می‌صبحگاهی، شراب شبانگاهی بده.

  2. عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش

    هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه

    چند لحظه‌ای عقلم را بدزد. چقدر باید در اختیار عقل و دانش بود؟ مدتی هوش را از من بگیر، تا کی باید غم روزگار را خورد؟

  3. گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن

    ور تیر طعنه آید جان منش نشانه

    اگر آشوب همانند سنگ از آسمان می‌بارد، فرق سر من را در جلو آن سپر کن. و اگر طعنه‌ها و کنایه‌ها همچون تیر از آسمان می‌بارد، جان من را به عنوان هدف، در برابر آن تیرها قرار بده.

  4. گر می به جان دهندت بستان که پیش دانا

    ز آب حیات بهتر خاک شرابخانه

    با جان و دل به تو گرمی و حرارت و شور می‌دهند. آن را بگیر که نزد انسان دانا، خاک شرابخانه از آب حیات هم بهتر است.

  5. آن کوزه بر کفم نه کآب حیات دارد

    هم طعم نار دارد هم رنگ ناردانه

    آن کوزه‌ای را که درون آن آب حیات است، در دستانم بگذار. که محتویات آن کوزه، هم طعم آتش دارد و هم به رنگ دانه‌های انار است.

  6. صوفی چگونه گردد گرد شراب صافی

    گنجشک را نگنجد عنقا در آشیانه

    صوفی چگونه می‌تواند دور و بر شراب زلال بگردد؟ سیمرغ در داخل آشیانه گنجشک جا نمی‌شود.

  7. دیوانگان نترسند از صولت قیامت

    بشکیبد اسب چوبین از سیف و تازیانه

    دیوانگان از هیبت قیامت ترسی ندارند. اسب چوبی طاقت ضربات شمشیر و شلاق را دارد.

  8. صوفی و کنج خلوت سعدی و طرف صحرا

    صاحب هنر نگیرد بر بی هنر بهانه

    کنج خلوت برای صوفی، و گوشه کنار صحرا برای سعدی. اهل هنر نزد بی‌هنران بهانه جویی نمی‌کنند.

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (4000 تومان)

  • ساقی

    ساقی
    کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
  • فتنه

    فتنه
    آشوب، ستیزه، عذاب و رنج، شگفتی
  • آب حیات

    آب حیات
    آب زندگانی
    آب حیوان
    چشمه حیوان
    گویند چشمه ای است در ظلمات که هر کس از آن بنوشد عمر جاودان پیدا می کند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت. اما اسکندر از آن ننوشید و در جوانی عمرش را از دست داد
    کنایه از لب و دهان و سخن گفتن معشوق
  • عنقا

    سیمرغ
    عنقا
    نام مرغی افسانه ای که زال پدر رستم را پرورد. جایگاه این مرغ در کوه البرز است