عتاب

عتاب
خشم گرفتن
سرزنش کردن
نازکردن
1

کاربردهای عتاب

  • معلمت همه شوخی و دلبری آموخت

    جفا و ناز و عتاب و ستمگری آموخت

  • سهل بود آن که به شمشیر عتابم می کشت

    قتل صاحب نظر آنست که قاتل برود

  • عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

    که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

  • با وجود چنین معنی لایق قدر علما نباشد خود را متهم گردانیدن و جور بی ادبان بردن گفت ای یار دست عتاب از دامن روزگارم بدار بارها در این مصلحت که تو بینی اندیشه کردم و صبر بر جفای او سهل تر آید که صبر از نادیدن او و حکیمان گویند دل بر مجاهده نهادن آسانترست که چشم از مشاهده برگرفتن