غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
سعدی
https://www.sherfarsi.ir/sadi/غم-زمانه-خورم-یا-فراق-یار-کشم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  1. غم زمانه خورم یا فراق یار کشم

    به طاقتی که ندارم کدام بار کشم

    غم روزگار را بخورم یا دوری یار را تحمل کنم؟ با تحملی که ندارم بار کدامیک را به دوش بکشم؟

  2. نه قوتی که توانم کناره جستن از او

    نه قدرتی که به شوخیش در کنار کشم

    نه توانایی‌ آن را دارم که بتوانم از او دوری کنم. و نه قدرت آن را دارم که با گستاخی و بی‌باکی او را در آغوش بکشم

  3. نه دست صبر که در آستین عقل برم

    نه پای عقل که در دامن قرار کشم

    نه صبوری‌ای دارم که همچون دست آن را در آستین عقل ببرم. و نه عقلی که همچون پا، با آن به دامنه‌های آرامش برسم.

  4. ز دوستان به جفا سیرگشت مردی نیست

    جفای دوست زنم گر نه مردوار کشم

    این طریقه مردانگی نیست که به خاطر جور و جفای دوستان، از آنان سیر شوی. اگر مثل یک مرد، بار بی‌مهری دوست را تحمل نکنم، زن هستم (مردانگی ندارم)

  5. چو می توان به صبوری کشید جور عدو

    چرا صبور نباشم که جور یار کشم

    وقتی که می‌شود با صبوری ستم بدخواه را تحمل کرد، چرا برای تحمل ستم یار صبور نباشم؟

  6. شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل

    ضرورتست که درد سر خمار کشم

    من که از جام زلال وصل و از دست ساقی شراب خورده‌ام، لازم است که ناخوشی پس از مستی را هم تحمل نمایم.

  7. گلی چو روی تو گر در چمن به دست آید

    کمینه دیده سعدیش پیش خار کشم

    اگر گلی همانند صورت تو، در چمنزار به دست من بیفتد، کمترین کاری که می‌کنم این است که چشم سعدی را به خار آن گل می‌کشم

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (3500 تومان)

  • شوخیش

    شوخی
    شوخ
    بی‌ادبی، بی‌حیایی
    گستاخی، بی‌باکی
    چرکی، پلیدی
    عشوه‌گری، ناز و دلربایی
  • خمار

    خمار
    ملالت و کدورتی است که پس از رفتن کیف شراب و غیره حاصل شود.
    به فتح اول و تشدید ثانی، در عربی، شراب فروش را می گویند
  • ساقی

    ساقی
    کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
  • جام

    پیاله
    جام
    پیغاله
    قدح
    ساغر
    کاسه ٔ خرد که در آن شراب خورند و آن از شیشه و بلور بوده است
  • صافی

    صافی
    روشن . شفاف . خالص . بی دُرد. بی غش . پاکیزه . ناب
  • گلی

    گل
    هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.