کاربردهای خمار
-
چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان
که درد سر کشی جانا گرت مستی خمار آرد
-
شرابی بی خمارم بخش یا رب
که با وی هیچ درد سر نباشد
-
به رهت نشسته بودم که نظر کنی به حالم
نکنی که چشم مستت ز خمار برنباشد
-
شراب خورده ساقی ز جام صافی وصل
ضرورتست که درد سر خمار کشم
-
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
-
تو را که دیده ز خواب و خمار باز نباشد
ریاضت من شب تا سحر نشسته چه دانی
-
بلای خمارست در عیش مل
سلحدار خارست با شاه گل
-
گر مرید راه عشقی فکر بدنامی مکن
شیخ صنعان خرقه رهن خانه خمار داشت