شمع

شمع
موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند.
معشوق، زیباروی
1

کاربردهای شمع

  • شبی یاد دارم که چشمم نخفت

    شنیدم که پروانه با شمع گفت

  • همه شب در این گفت و گو بود شمع

    به دیدار او وقت اصحاب جمع

  • سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی

    صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی

  • سوختم در چاه صبر از بهر آن شمع چگل

    شاه ترکان فارغ است از حال ما کو رستمی

  • سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد

    دلبر که در کف او موم است سنگ خارا

  • جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع

    که حکم آسمان این است اگر سازی و گر سوزی

  • شرح این قصه مگر شمع برآرد به زبان

    ور نه پروانه ندارد به سخن پروایی

  • آن سست وفا که یار دل سخت منست

    شمع دگران و آتش رخت منست

  • شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی

    غنیمتست چنین شب که دوستان بینی

  • خوناب جگر چو شمع پالود

    بگشاد زبان آتش آلود