-
-
دل می رود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
-
ای اهل حال! دارم دلم را میبازم! بهر خدا به دادم برسید! آه که راز نهانم آشکار خواهد شد.
-
-
-
کشتی شکستگانیم ای باد شرطه برخیز
باشد که بازبینیم دیدار آشنا را
-
مسافرین کشتی شکستهایم. ای باد موافق! به پا خیز تا شاید یک بار دیگر چهرهی آشنای دوست را ببینیم.
-
-
-
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
-
مهر و محبت ده روزهی دنیا، داستان و فریبی بیش نیست. ای دوست! فرصت نیکی کردن در حق دوستان را غنیمت بدان.
-
-
-
در حلقه گل و مل خوش خواند دوش بلبل
هات الصبوح هبوا یا ایها السکارا
-
دیشب در محفل گل و شراب، بلبل چه خوش خواند که: «ای شراب خواران! بیدار شوید و شراب صبحگاهی بیاورید»
-
-
-
ای صاحب کرامت شکرانه سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی نوا را
-
ای انسان کریم و بخشنده! به شکرانهی سلامتی خود، یک روز از درویش فقیر دلجویی کن
-
-
-
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
-
«جوانمردی با دوستان و گذشت با دشمنان» یعنی «رسیدن به آسایش دنیا و آخرت»
-
-
-
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر کن قضا را
-
ما را به محلهی خوشنامی راه ندادند. اگر تو این وضعیت را نمیپسندی، باید قضا و قدر و سرنوشت را عوض کنی.
-
-
-
آن تلخ وش که صوفی ام الخبائثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبله العذارا
-
شراب، این نوشیدنی تلخ که آن را مایهی پلیدیها مینامند، برای ما از بوسه دوشیزگان شیرینتر و دلپذیرتر است.
-
-
-
هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی
کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را
-
در زمان فقر و بینوایی، به خوشی کردن و مستی بپرداز چرا که شراب همچون کیمیای زندگی، فقیر را ثروتمند میکند.
-
-
-
سرکش مشو که چون شمع از غیرتت بسوزد
دلبر که در کف او موم است سنگ خارا
-
سرکشی نکن چرا که معشوق آنچنان قوی است که سنگ سخت در دستان او همچون موم نرم است و تو را از غیرت، همچون شمع میسوزاند.
-
-
-
آیینه سکندر جام می است بنگر
تا بر تو عرضه دارد احوال ملک دارا
-
به جام شراب (دل) توجه کن که همچون آینه اسکندر است که در آن نگاه میکرد و اوضاع و احوال پادشاهی داریوش سوم هخامنشی را میدید؛ با توجه کردن به آن، به حال توانگری دست خواهی یافت.
-
-
-
خوبان پارسی گو بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را
-
خوبان فارسی زبان، جانبخش هستند. ای ساقی این خبر خوش را به رندان پارسا مژده بده.
-
-
-
حافظ به خود نپوشید این خرقه می آلود
ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
-
حافظ به اختیار خود این جامهی درویشی را که به شراب آغشته شده است، نپوشیده است؛ ای شیخ پاکدامن! عذر ما را بپذیر.
-
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
حافظ
https://www.sherfarsi.ir/hafez/آسایش-دو-گیتی-تفسیر-این-دو-حرف-است
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)
چندان به این دنیا نمی توان دل بست و باید به دیدار دوستان رفت و خوش گذراند
لطفا برای دریافت
آرایههای ادبی
این شعر،
نشانی صفحه را
کنید و مطابق توضیحات
این صفحه
ثبت نمایید.
(6500 تومان)

دانلود متن شعر زیبای حافظ
از میان تصاویر زیر، عکس نوشتهی این شعر را انتخاب نمایید:
باد شرطه
- باد شُرطِه
- باد شَرطِه
- باد موافق
مهر
- مهر
-
- دوستی و محبت و نرمدلی
- خورشید
- نام ماه هفتم از سال شمسی
افسون
- افسون
- مکر و تزویر
- سحر و جادو
گل
- گل
-
- هرجا که گل به صورت مجزا به کار برده شود،(نام خاص آن ذکر نشود) منظور گل سرخ است.
بلبل
- عندلیب
- هزاردستان
- بلبل
- مرغ چمن
- مرغ سحر
- هزار
-
- پرنده ایست جزو راسته ٔ گنجشکان متعلق به دسته ٔ دندانی نوکان که قدش تقریباً به اندازه ٔ گنجشک است و رنگش در پشت خاکستری متمایل به قرمز و در زیر شکم متمایل به زرد است . نوکش ظریف و تیز است . این پرنده حشره خوار است و آوازی دلکش دارد
مل
- مُل
- شراب انگوری
نوا
- نوا
- نغمه، سرود، آواز، نام دستگاهی در موسیقی
- مال، دارایی، سود، بهره
- گرو، گروگان
درویش
- قلندر
- شخص مجرد و بیقید
- درویش (بی قید در پوشاک و خوراک و طاعات و عبادات)
کرامت
- کرامت
- سخاوت، جوانمردی، بخشندگی
- بزرگی
- سرافرازی
تفقدی
- تَفَقُّد
- دلجویی
مروت
- مروت
- مردانگی
قضا
- قضاء
- قضا
- سرنوشت، تقدیر
- حکم، فرمان، داوری کردن
- به جا آوردن، گزاردن
صوفی
- صوفی
- پشمینه پوش
- پیرو طریقه تصوف
ام الخبائثش
- اُمُ الخَبائِث
- مایهی پلیدیها
- مجازاً به معنی شراب
عیش
- عیش
- زندگانی
- معاش
- خوشی
کیمیای
- کیمیا
- ماده ای که به عقیدة قدما می توانست مس را تبدیل به طلا کند.
- مکر و حیله
- عشق و عاشقی
- هر چیز نادر و نایاب ، دست نیافتنی
- (در تصوف) نظر پیرو مرشد کامل
غیرتت
- غیرت
- رشک، حسد
شمع
- شمع
- موم عسل که از آن برای روشنایی استفاده کنند.
- معشوق، زیباروی
جام
- جام
-
- پیاله آبخوری، پیاله شرابخوری
- آیینه شیشهای، شیشههای رنگی
- جام جم: جام گیتی نما، جام جهان نما. جامی که جمشید چهارمین پادشاه پیشدادی اختراع کرد و در آن اوضاع جهان را مشاهده می کرد، این جام بعدها به کیخسرو و دارا رسید. در عرفان از این جام به دل تعبیر می شود.
ملک
- مُلْک
- پادشاهی
- بزرگی، عظمت
- مملکت و ولایت و کشور
سکندر
- اسکندر
- اسکندر مقدونی ، مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون ) یا کبیر. پدر او فیلیپ دوم مقدونی و مادرش المپیاس یا ناهید بود.
دارا
- داریوش سوم
- دارای بزرگ، آخرین پادشاه هخامنشی که به دست اسکندر کشته شد.
آیینه سکندر
- آینه اسکندری
- نام آینه ای است که بجهت آگاهی از حال فرنگ بر سر مناره ٔ اسکندریه [ بمصر ] نهاده بوده است و کشتی های دریا از صد میل راه در آینه دیده میشده ، و آن مناره را اسکندر بدستیاری ارسطو بنا کرده بود و از غفلت پاسبانان ، فرنگیان فرصت یافته آینه در آب افکندند و اسکندریه را برهم زدند و ارسطو به فسون و اعداد آن را از قعر دریا برآورد
ساقی
- ساقی
- کسی که آب یا شراب به دیگران دهد.
رندان
- رند
- شخص حیلهگر و زیرک
- بیقید و لاابالی
خرقه
- خِرقه
- لباسی که از وصله شدن تکه پارچههای گوناگون درست شده است. جامه مخصوص درویشان