یزک

یَزَک
جمع قلیل و مردم کمی را گویند که در مقدمه و پیش پیش لشکر به راه روند تا از سپاه خصم باخبر باشند و به ترکی قراول خوانند.
1

کاربردهای یزک

  • حذر کار مردان کار آگه است

    یزک سد رویین لشکر گه است

  • سهیلی دیگری در چرخ معنی

    یزکی کل روح کالادیم

  • یزک داری ز لشکرگاه خورشید

    عنان افکند بر برجیس و ناهید

  • کمین سازان محنت بر نشستند

    یزک داران طاقت را شکستند

  • گرگ از جهت یتاق داری

    رفته به یزک به جان سپاری

  • فرقد به یزک جنیبه رانده

    کشتی به جناح شط رسانده

  • در یزک داری ولایت جود

    دولت تست پاسدار وجود

  • برون شد یزک دار دشمن شناس

    یتاقی کمر بست بر جای پاس

  • یزک بر یزک سو بسو در شتاب

    نه در دل سکونت نه در دیده آب

  • فرود آمدند از دو جانب سپاه

    یزکها نشاندند بر پاسگاه

  • تلخ جوانی یزکی در شکار

    زیرتر از وی سیهی دردخوار

  • اینجا به طلایه رخش رانده

    وآنجا به یزک دعا نشانده

  • سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود

    هم بگیرد که دمادم یزکی می آید

  • تا رباید کله قاقم برف از سر کوه

    یزک تابش خورشید به یغما برخاست