جولای خدا
پروین
https://www.sherfarsi.ir/parvin/جولای-خدا

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (34500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (34500 تومان)

  1. کاهلی در گوشه ای افتاد سست

    خسته و رنجور اما تندرست

  2. عنکبوتی دید بر در گرم کار

    گوشه گیر از سرد و گرم روزگار

  3. دوک همت را بکار انداخته

    جز ره سعی و عمل نشناخته

  4. پشت در افتاده اما پیش بین

    از برای صید دائم در کمین

  5. رشته ها رشتی ز مو باریکتر

    زیر و بالا دورتر نزدیکتر

  6. پرده میآویخت پیدا و نهان

    ریسمان میتافت از آب دهان

  7. درسها میداد بی نطق و کلام

    فکرها می پخت با نخهای خام

  8. کاردانان کار زینسان میکنند

    تا که گوئی هست چوگان میزنند

  9. گه تبه کردی گهی آراستی

    گه درافتادی گهی برخاستی

  10. کار آماده ولی افزار نه

    دائره صد جا ولی پرگار نه

  11. زاویه بی حد مثلث بی شمار

    این مهندس را که بود آموزگار

  12. کار کرده صاحب کاری شده

    اندر آن معموره معماری شده

  13. اینچنین سوداگری را سودهاست

    وندرین یک تار تار و پودهاست

  14. پای کوبان در نشیب و در فراز

    ساعتی جولا زمانی بندباز

  15. پست و بی مقدار اما سربلند

    ساده و یکدل ولی مشکل پسند

  16. اوستاد اندر حساب رسم و خط

    طرح و نقشی خالی از سهو و غلط

  17. گفت کاهل کاین چه کار سرسریست

    آسمان زین کار کردنها بریست

  18. کوهها کارست در این کارگاه

    کس نمی بیند ترا ای پر کاه

  19. میتنی تاری که جاروبش کنند

    میکشی طرحی که معیوبش کنند

  20. هیچگه عاقل نسازد خانه ای

    که شود از عطسه ای ویرانه ای

  21. پایه میسازی ولی سست و خراب

    نقش نیکو میزنی اما بر آب

  22. رونقی میجوی گر ارزنده ای

    دیبه ای میباف گر بافنده ای

  23. کس ز خلقان تو پیراهن نکرد

    وین نخ پوسیده در سوزن نکرد

  24. کس نخواهد دیدنت در پشت در

    کس نخواهد خواندنت ز اهل هنر

  25. بی سر و سامانی از دود و دمی

    غرق در طوفانی از آه و نمی

  26. کس نخواهد دادنت پشم و کلاف

    کس نخواهد گفت کشمیری بباف

  27. بس زبر دستست چرخ کینه توز

    پنبه خود را در این آتش مسوز

  28. چون تو نساجی نخواهد داشت مزد

    دزد شد گیتی تو نیز از وی بدزد

  29. خسته کردی زین تنیدن پا و دست

    رو بخواب امروز فردا نیز هست

  30. تا نخوردی پشت پائی از جهان

    خویش را زین گوشه گیری وارهان

  31. گفت آگه نیستی ز اسرار من

    چند خندی بر در و دیوار من

  32. علم ره بنمودن از حق پا ز ما

    قدرت و یاری ازو یارا ز ما

  33. تو بفکر خفتنی در این رباط

    فارغی زین کارگاه و زین بساط

  34. در تکاپوئیم ما در راه دوست

    کارفرما او و کارآگاه اوست

  35. گر چه اندر کنج عزلت ساکنم

    شور و غوغائیست اندر باطنم

  36. دست من بر دستگاه محکمیست

    هر نخ اندر چشم من ابریشمی است

  37. کار ما گر سهل و گر دشوار بود

    کارگر میخواست زیرا کار بود

  38. صنعت ما پرده های ما بس است

    تار ما هم دیبه و هم اطلس است

  39. ما نمی بافیم از بهر فروش

    ما نمیگوئیم کاین دیبا بپوش

  40. عیب ما زین پرده ها پوشیده شد

    پرده پندار تو پوسیده شد

  41. گر درد این پرده چرخ پرده در

    رخت بر بندم روم جای دگر

  42. گر سحر ویران کنند این سقف و بام

    خانه دیگر بسازم وقت شام

  43. گر ز یک کنجم براند روزگار

    گوشه دیگر نمایم اختیار

  44. ما که عمری پرده داری کرده ایم

    در حوادث بردباری کرده ایم

  45. گاه جاروبست و گه گرد و نسیم

    کهنه نتوان کرد این عهد قدیم

  46. ما نمی ترسیم از تقدیر و بخت

    آگهیم از عمق این گرداب سخت

  47. آنکه داد این دوک ما را رایگان

    پنبه خواهد داد بهر ریسمان

  48. هست بازاری دگر ای خواجه تاش

    کاندر آنجا می شناسند این قماش

  49. صد خریدار و هزاران گنج زر

    نیست چون یک دیده صاحب نظر

  50. تو ندیدی پرده دیوار را

    چون ببینی پرده اسرار را

  51. خرده می گیری همی بر عنکبوت

    خود نداری هیچ جز باد بروت

  52. ما تمام از ابتدا بافنده ایم

    حرفت ما این بود تا زنده ایم

  53. سعی کردیم آنچه فرصت یافتیم

    بافتیم و بافتیم و بافتیم

  54. پیشه ام اینست گر کم یا زیاد

    من شدم شاگرد و ایام اوستاد

  55. کار ما اینگونه شد کار تو چیست

    بار ما خالی است در بار تو چیست

  56. مینهم دامی شکاری میزنم

    جوله ام هر لحظه تاری می تنم

  57. خانه من از غباری چون هباست

    آن سرائی که تو میسازی کجاست

  58. خانه من ریخت از باد هوا

    خرمن تو سوخت از برق هوی

  59. من بری گشتم ز آرام و فراغ

    تو فکندی باد نخوت در دماغ

  60. ما زدیم این خیمه سعی و عمل

    تا بدانی قدر وقت بی بدل

  61. گر که محکم بود و گر سست این بنا

    از برای ماست نز بهر شما

  62. گر بکار خویش می پرداختی

    خانه ای زین آب و گل می ساختی

  63. میگرفتی گر بهمت رشته ای

    داشتی در دست خود سر رشته ای

  64. عارفان از جهل رخ برتافتند

    تار و پودی چند در هم بافتند

  65. دوختند این ریسمانها را بهم

    از دراز و کوته و بسیار و کم

  66. رنگرز شو تا که در خم هست رنگ

    برق شد فرصت نیمداند درنگ

  67. گر بنائی هست باید برفراشت

    ای بسا امروز کان فردا نداشت

  68. نقد امروز ار ز کف بیرون کنیم

    گر که فردائی نباشد چون کنیم

  69. عنکبوت ای دوست جولای خداست

    چرخه اش میگردد اما بی صداست

لطفا برای دریافت آرایه‌های ادبی این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (34500 تومان)
لطفا برای دریافت معنی (بازگردانی) این شعر، نشانی صفحه را کنید و مطابق توضیحات این صفحه ثبت نمایید. (34500 تومان)
جولای خدا

  • همت

    همت
    اراده و آرزو و خواهش و عزم
    شجاعت و دلیری
    فال نیک
    بلند نظری
    (اصطلاح تصوف ) توجه قلب با تمام قوای روحانی خود به جانب حق ، برای حصول کمال در خود یا دیگری ، به نحوی که به غیر مقصود حقیقی ملتفت نشود. توجه پیر برای امر وجودی یا عدمی . نفس پیر. نفوذ ناپیدای شیخ در مریدان
  • چوگان

    چوگان
    چوبی که دستة آن راست و باریک و سرش اندکی پهن و خمیده است و با آن در بازی چوگان ، گوی را زنند.
  • سوداگری

    سودا
    نام خلطی از اخلاط چهارگانه و به طور مجازی به معنی شیدایی و دیوانگی است چرا که بر طبق طب سنتی، چنانچه مقدار سودا از حد بگذرد، جنون پدید می‌آید.
    خیال خام، خیال باطل
    سیاه
    داد و ستد، معامله، خرید و فروش
  • فراز

    فراز
    بلندی، اوج
    سربالایی
    باز، گشاده
    بسته
    جمع
    کنار، نزد، پیش
    نخست، ازل
  • بریست

    بری
    بیگناه، مبری، پاک، بیزار
  • دیبه-دیبا

    دیبا
    دیبق
    دیبه
    پارچه ابریشمی رنگارنگ بسیار نفیس
  • چرخ

    چرخ
    آسمان و فلک
    کمان
    هر چیز گرد که به دور محور خود بچرخد
  • رباط

    رباط
    رشته، بند
    کاروانسرا
    جایی که برای فقرا یا صوفیان ساخته شود
  • بساط

    بساط
    گستردنی
    شادروان
    فراخی میدان
    سفره چرمین
  • قماش

    قماش
    رخت، پارچه
    خرده ریز از هر چیزی
  • صاحب نظر

    صاحب نظر
    باریک بین . روشندل . آگاه . بینا. دیده ور. بصیر. باهوش . آنکه به چشم دل در کارها نگرد
    جمال پرست؛ آنکه از نظر به جمال خوبان لذت گیرد بی نظر ریبة
    عارف
    بلند همت
  • هباست

    هبا
    هباء
    گرد وغبار که از روزن در آفتاب پدید آید
    حقیر، خوار و ناچیز
    تباه و ضایع
  • هوی

    هوی
    هوا
    میل، خواهش، آرزو
    عشق
  • نخوت

    نخوت
    تکبر، غرور، خودبینی