قاقم

قاقُم
حیوان کوچکی است نظیر سمور و از موش بزرگتر وسفید و دمش کوتاه و سر دم آن سیاه . پوستش بغایت سفید و ملایم باشد و از آن پوستین میسازند.
1

کاربردهای قاقم

  • توزی و کتان به گرما پنج و شش

    قندز و قاقم به سرما هفت و هشت

  • چو روباه و قاقم چو سنجاب نرم

    چهارم سمورست کش موی گرم

  • ز سنجاب و قاقم ز موی سمور

    ز گستردنیها و جام بلور

  • صبا از زلف و رویش حله پوش است

    گهی قاقم گهی قندز فروش است

  • چو شد دوران سنجابی و شق دوز

    سمور شب نهفت از قاقم روز

  • بهر موئی که تندی داشت چون شیر

    هزاران موی قاقم داشت در زیر

  • مکن با این همه نرمی درشتی

    که از قاقم نیاید خار پشتی

  • به فندق های سیمینش ده انگشت

    که قاقم را ز رشک خویشتن کشت

  • سپید و نرم چون قاقم برو پشت

    کشیده چون دم قاقم ده انگشت

  • طرفه آن شد که دختریست چو ماه

    نرم و نازک چو خز و قاقم شاه

  • کوه قاقم زمین حواصل پوش

    چرخ سنجاب درکشیده به دوش

  • سمور سیه روبه سرخ تیغ

    همان قاقم و قندز بی دریغ

  • بلورین تن و قاقمی پشت او

    به شکل دم قاقم انگشت او

  • ز قاقم نه چندان فرو بسته بند

    که تقدیر آن کرد شاید که چند

  • آب ز نرمی شده قاقم نمای

    طرفه بود قاقم سنجاب سای

  • روز و شب از قاقم و قندز جداست

    این دله پیسه پلنگ اژدهاست

  • تا رباید کله قاقم برف از سر کوه

    یزک تابش خورشید به یغما برخاست