فهرست شعرهای
نظامی گنجوی
(اقبالنامه)
تمامی اشعار
(اقبالنامه)
به نام ایزد بخشاینده
خرد هر کجا گنجی آرد پدید
ز نام خدا سازد آنرا کلید
نیایش به درگاه باریتعالی
خدایا توئی بنده را دستگیر
بود بنده را از خدا ناگزیر
در نعت پیغمبر اکرم
محمد که بی دعوی تخت و تاج
ز شاهان به شمشیر بستد خراج
تازه کردن داستان و یاد دوستان
به هر مدتی گردش روزگار
ز طرزی دگر خواهد آموزگار
در اندازه هر کاری نگهداشتن
چو فیاض دریا درآمد به موج
ز کام صدف در درآرد به اوج
در ستایش ممدوح
شنیدم که بالای این سبز فرش
خروسی سپیداست در زیر عرش
خطاب زمین بوس
زهی آفتابی که از دور دست
به نور تو بینیم در هر چه هست
آغاز داستان
سر فیلسوفان یونان گروه
جواهر چنین آرد از کان کوه
در اینکه چرا اسکندر را ذوالقرنین گویند
بساز ای مغنی ره دلپسند
بر اوتار این ارغنون بلند
داستان اسکندر با شبان دانا
مغنی بیا ز اول صبح بام
بزن زخمه پخته بر رود خام
افسانه ارشمیدس با کنیزک چینی
مغنی یکی نغمه بنواز زود
کز اندیشه در مغزم افتاد دود
افسانه ماریه قبطیه
مغنی ره باستانی بزن
مغانه نوای مغانی بزن
افسانه نانوای بینوا و توانگری وی به طالع ...
مغنی بیار آن نوای غریب
نو آیین تر از ناله عندلیب
انکار کردن هفتاد حکیم سخن هرمس را و ...
مغنی بر آهنگ خود ساز گیر
یکی پرده ز آهنگ خود بازگیر
اغانی ساختن افلاطون بر مالش ارسطو
مغنی سماعی برانگیز گرم
سرودی برآور به آواز نرم
حکایت انگشتری و شبان
مغنی بیا چنگ را ساز کن
به گفتن گلو را خوش آواز کن
احوال سقراط با اسکندر
چو سقراط مهر خود از خلق شست
همه خلق سقراط را بازجست
گفتار حکیم هند با اسکندر
دو پرگار برزد جهان آفرین
در این آفرینش دران آفرین
خلوت ساختن اسکندر با هفت حکیم در آفرینش ...
مغنی بیار آن ره باستان
مرا یاریی ده در این داستان
گفتار ارسطو
ارسطوی روشندل هوشمند
ثنا گفت بر تاجدار بلند
گفتار والیس
چنین راند والیس دانا سخن
که نوباد شه در جهان کهن
گفتار بلیناس
بلیناس دانا به زانو نشست
زمین را طلسم زمین بوسه بست
گفتار سقراط
چو سقراط را داد نوبت سخن
رطب ریزشد خوشه نخل بن
گفتار فرفوریوس
پس آنگه که خاک زمین داد بوس
چنین پاسخ آورد فرفوریوس
گفتار هرمس
چو قفل آزمائی به هرمس رسید
ز زنجیر خائی درآمد کلید
گفتار افلاطون
فلاطون که بر جمله بود اوستاد
ز دریای دل گنج گوهر گشاد
گفتار اسکندر
چو ختم سخن قرعه بر شاه زد
سخن سکه قدر بر ماه زد
گفتار حکیم نظامی
چو زر پراکنده را چاره ساز
به سیماب دیگر ره آرد فراز
رسیدن اسکندر به پیغمبری
مغنی سحرگاه بر بانگ رود
به یادآور آن پهلوانی سرود
خردنامه ارسطو
چنین بود در نامه رهنمای
از آن پس که بود آفرین خدای
خردنامه افلاطون
دگر گفت نیکو سخن رانده ای
تو در خانه از نیکوئی مانده ای
خردنامه سقراط
سوم روز کین طاق بازیچه رنگ
برآورد بازیچه روم و زنگ
جهانگردی اسکندر با دعوی پیغمبری
سحرگه که سربرگرفتم ز خواب
برافروختم چهره چون آفتاب
رسیدن اسکندر به عرض جنوب و ده سرپرستان
مغنی دلم دور گشت از شکیب
سماعی ده امشب مرا دل فریب
گذار کردن اسکندر دیگر باره به هندوستان
مغنی مدار از غنا دست باز
که این کار بی ساز ناید بساز
رسیدن اسکندر به حد شمال و بستن سد ...
مغنی دل تنگ را چاره نیست
بجز سازکان هست و بیغاره نیست
بازگشتن اسکندر از حد شمال به عزم روم
مغنی بساز ازدم جان فزای
کلیدی که شد گنج گوهر گشای
وصیت نامه اسکندر
مغنی توئی مرغ ساعت شناس
بگو تا ز شب چندی رفتست پاس
سوگند نامه اسکندر به سوی مادر
مغنی دگر باره بنواز رود
به یادآر از آن خفتگان در سرود
رسیدن نامه اسکندر به مادرش
مغنی یک امشب برآواز چنگ
خلاصم ده از رنج این راه تنگ
نالیدن اسکندروس در مرگ پدر و رها کردن ...
مغنی بدان ساز غمگین نواز
درین سوزش غم مرا چاره ساز
انجامش روزگار ارسطو
مغنی دلم سیر گشت از نفیر
برآور یکی ناله بر بانگ زیر
انجامش روزگار هرمس
مغنی بدان جره جان نواز
بر آهنگ ما ناله نو بساز
انجامش روزگار افلاطون
مغنی برآرای لحنی درست
که این نیست ما را خطائی نخست
انجامش روزگار والیس
مغنی به یادآرد بر یاد من
سرودی بر آهنگ فریاد من
انجامش روزگار بلیناس
مغنی درین پرده دیرسال
نوائی برانگیز و با او بنال
انجامش روزگار فرفوریوس
ببار ای مغنی نوائی شگفت
گرفته رها کن که خوابم گرفت
انجامش روزگار سقراط
درآرای مغنی سرم را ز خواب
به ابریشم رود و چنگ و رباب
انجامش روزگار نظامی
مغنی ره مش جان بساز
نوازش کنم زان ره دل نواز
ستایش ملک عز الدین مسعود بن ارسلان
مغنی ره رامش آور پدید
که غم شد به پایان و شادی رسید
انجامش اقبال نامه
چو گوهر برون آمد از کان کوه
ز گوهرخران گشت گیتی ستوه
دسته بندی اشعار
خسرو و شیرین نظامی
←
یک شعر تصادفی از خسرو و شیرین نظامی
لیلی و مجنون نظامی
←
یک شعر تصادفی از لیلی و مجنون نظامی
هفت پیکر نظامی
←
یک شعر تصادفی از هفت پیکر نظامی
شرف نامه نظامی
←
یک شعر تصادفی از شرف نامه نظامی
اقبالنامه نظامی
←
یک شعر تصادفی از اقبالنامه نظامی
مخزن الاسرار نظامی
←
یک شعر تصادفی از مخزن الاسرار نظامی